پیش به سوی سرنوشتی نامعلوم

پیش به سوی سرنوشتی نامعلوم | 0 Comments | شنبه ۳۰,آبان,۱۳۹۴ | 937 times
پیش به سوی سرنوشتی نامعلوم
گزارش لحظه به لحظه تحویل  یک نوزادِ بی هویت شیرخوارگاه
صبح زود است ولی جمعیت زیادی در بخش اورژانس بیمارستان  به چشم می‌خورد. بیماران و همراهان، در سنین مختلف، از کودک گرفته تا سالمند، گوشه گوشه سالن نشسته یا ایستاده‌اند. همراه دونفر از مددکاران موسسه مهرآفرین، از راهروهای پیچ در پیچ و صف‌های طولانی انتظار می‌گذریم و می‌رسیم به اتاق واحد مددکاری. مسئول واحد که از قبل منتظرمان بوده با تعجب می‌گوید:«چند نفر برای بردن یک بچه؟! ما خودمان هم یک مددکار و یک پرستار داریم!» نگران است که با زیاد شدنِ تعداد همراهان، در مراحل تحویل نوزاد به بهزیستی مشکلی ایجاد شود. با بخش نوزادان تماس می‌گیرد و می‌گوید بچه را آماده کنند. تا آماده شدن بچه، مددکار مهرآفرین برگه گواهی عدم صلاحیت مادر را به مسئول واحد مددکاری بیمارستان تحویل می‌دهد. او با صدای بلند بخش‌هایی از نوشته را می‌خواند:«مادر ش 14 سال است که به هرویین و شیشه اعتیاد دارد!» و نگاه ناباورانه‌ای به همکارانش می‌اندازد:«اعتیادِ سنگین، زندگی در خانه تیمی با بدترین شرایط بهداشتی و تغذیه‌ای، این زن چطور زنده مانده؟ در طول دوران بارداری حتی یک بار هم دکتر نرفته، سونوگرافی نکرده ولی طبیعی زایمان کرده و یک بچه سالم سه کیلو و نیمی به دنیا آورده!»
تنها مشکل این بود که به علت اعتیاد مادر، مواد مخدر وارد جریان خون نوزاد شده بود که در طول 12 روز مورفین‌درمانی، سم‌زدایی شده و اکنون سالم و طبیعی است. مددکار مهرآفرین اضافه می‌کند که این سومین زایمان زن بوده و او توانایی سرپرستی دو فرزند دیگرش را هم نداشته است. پسر8 ساله‌اش در یکی از مراکز بهزیستی به سر می‌برد و پسر دیگرش که دو سال سن دارد، نزد یکی از اقوام زندگی می‌کند.
- شوهرش کجاست؟
- می‌گوید شوهرش هم معتاد و کارتن‌خواب است؛ ولی بعید است شوهری در کار باشد. خودش هم شناسنامه و هویت قانونی ندارد. در یک دخمه زیرزمین زندگی می‌کند که سقفش در حال ریختن است؛ همه جا بوی تعفن می‌دهد.
- مگر قرار نبود بفرستیدش کمپ و بعد از ترک اعتیاد هم برایش خانه بگیرید؟
- فرستادیمش کمپ ولی آنجا چند روزی بیشتر دوام نیاورد. به خاطر مصرف شیشه سلامت روانی‌اش را از دست داده؛ سر یک موضوع بی‌اهمیت با یک زن دیگر دعوایش شد؛ طوری کتک کاری کردند که آن زن بیچاره الان توی کماست ! بعد هم می‌خواست مرکز را به آتش بکشد...بالاخره از آنجا بیرون رفت و الان معلوم نیست کجاست.
همه این دلایل که به صورت مکتوب هم ارائه شده‌اند، برای احراز عدم صلاحیت مادر نوزاد جهت سرپرستی او کافی به نظر می‌رسند.
بالاخره خبر می‌دهند که نوزاد آماده است و همگی راهی حیاط بیمارستان می‌شویم. تاکسی جلوی در منتظر است و پرستاری که نوزاد را در آغوش دارد، همچون کسی که محموله باارزشی را منتقل می‌کند به محض رسیدن سوار می‌شود. برای این که نوزاد سرما نخورد او را حسابی لای پتو پیچیده‌اند. مددکار بیمارستان هم به پرستار ملحق می‌شود وهمراهانِ نوزاد در دو ماشین جداگانه  به سمت سازمان بهزیستی حرکت می‌کنند.
زندگی در شیرخوارگاه
روال پذیرش یک کودک از طرف بهزیستی به این ترتیب است که پس از انجام مکاتبات و هماهنگی‌های مقدماتی، کودک را با مدارک لازم به دفتر مرکزی سازمان بهزیستی  می‌برند. در آنجا پس از انجام معاینات پزشکی وبررسی مدارک و انجام مراحل اداری، از شیرخوارگاه‌ها و مراکز بهزیستی استعلام می‌شود و سپس کودک به مرکزی که ظرفیت پذیرش دارد منتقل می‌شود. تمام این مراحل باید برای نوزاد 12 روزه ما هم انجام شود که با چشم‌های کنجکاو به دنیای اطرافش نگاه می‌کند. به نظر می‌رسد نسبت به نوزادان دیگر سرحال‌تر و هشیارتر است. پرستار می‌گوید اشتهای خوبی هم دارد و با این خوش‌خوراکی، زود وزن می‌گیرد و رشد می‌کند. معاینات پزشک بهزیستی هم حکایت از تأیید سلامت او دارند. باقی مدارک هم توسط کارشناسان بهزیستی تأیید می‌شوند و حالا فقط منتظر جواب استعلام از شیرخوارگاه‌ها هستیم.
پرستار به نوزادی که در آغوش دارد خیره شده است. می‌گوید:«این هم یک بچه بی‌پناهِ دیگر که به دنیا اضافه شد! هیچ‌کس نمی‌خواهدش، بود و نبودش برای مادرش فرقی ندارد. پدرش که شاید اصلا از وجود او خبر نداشته باشد.» مددکار بیمارستان می‌گوید:« اگر بچه را به مادرش تحویل داده بودیم، مطمئنا در مسیر خانه او را فروخته بود. حالا دستکم جایش امن است و چیزی برای خوردن و جایی برای خوابیدن دارد.»
البته زندگی در شیرخوارگاه‌ هم، اگرچه صدبار بهتر از زندگی گوشه خیابان و بیغوله‌هاست، مشکلات و کمبودهای خاص خود را دارد؛ محرومیت از نوازش و توجه کافی به خصوص در دو سال اول زندگی که مهم‌ترین زمانِ شکل‌گیری شخصیت است؛ محدودیت‌ در زمینه حضور در اجتماع و در نهایت، خارج شدن از بهزیستی بعد از سن قانونی، بدون پشتوانه و مهارت کافی برای زندگی مستقل،
برخی از مشکلاتی است که بچه‌های تحت سرپرستی بهزیستی را تهدید می‌کند. این دخترکوچک اگر شانس بیاورد، تحت سرپرستی یک خانواده خوب می‌تواند زندگی عادی و سالمی داشته باشد که البته این شانس نصیب هر کودکی نمی‌شود. هنگام واگذاری حضانت طفل، حتما به زوج متقاضی توضیح داده می‌شود که او در چه شرایطی و از چه والدینی متولد شده تا با اطلاع از وضعیت کودک اقدام به پذیرش او کنند. به گفته مددکار بیمارستان به ازای هر کودکِ بهزیستی، چهار خانواده متقاضی وجود دارد ولی بازهم بسیاری از این کودکان تا پایان سن قانونی خود در مراکز بهزیستی باقی می‌مانند.
بعد از ساعتی انتظار و انجام مراحل اداری، از شیرخوارگاه  جواب می‌رسد که آمادگی پذیرش طفل وجود دارد. مددکاران مهرآفرین با نوزادی که از اولین ساعات تولد همراهش بوده‌ و برای خوشبختی‌اش تلاش کرده‌اند، خداحافظی می‌کنند. پرستار بیمارستان، دوباره دختر کوچک را در پتویش می‌پیچد و برای تحویل به
شیرخوارگاه آماده می‌کند تا به استقبال سرنوشت نامعلوم خود برود
شیرخوارگاه

Comments

Read More

What Do You Think?