طلوع آفتاب آغاز حکایت هر روزه ابوالفضل ۱۰ ساله است، دیدن پدر زمین گیر و از کار افتاده، مادری که توان کار ندارد و برادری که تنها یک سال از او کوچکتر است. رنگ و جلای کودکی اش با دیدن باغ متروکه و اتاقکی کوچک و مخروبه که آن را خانه اش می نامد هر روز جایش را به آرزوی می دهد، آرزوی بزرگ شدن و کار کردن و درآوردن روزی.

دیدن مادر در کنار حوضچه که هر روز بیشتر به لجن زاری تبدیل می شود و خود و خانواده اش مجبورند برای امور غیر شرب از آن استفاده کنند، برایش عادت نمی شود. یادگرفته است که نگاه شرمگین پدر را از ناتوانی در ساخت زندگی ابتدایی با لبخند مهرش جواب دهد.

مادرش امید دارد به لطف پروردگار همین است که نشست و برخواستش با شکر خدا عجین می شود. او چند وقتی است عطر امید به فردایی بهتر را در کلام مادر و پدر حس می کند، صحبت از مهر انسانهایی است که قرار است دستشان را به سمت این خانواده دراز کنند و ناجی آنان شوند از این باغ متروکه. صحبت از مهرآفرینانی است که قطره قطره یاری شان برای تهیه ودیعه مسکن به دریای عظیم شادی رهایی از سختی امروزه مبدل خواهد شد. او امید دارد به فردا برای کودکی کردن، برای نشسن پشت میز مدرسه، برای سقفی که بتوان خانه اش نامید و خانه ای که در آن خبری از حوض پر از گندآبه نباشد.

و همه امید داریم به همراهیتان برای تهیه مبلغی جهت تهیه مسکن برای ابوالفضل و خانواده اش. مهرآفرین دست یاریتان را می فشرد.

شماره عابر بانک مسکن برای واریز کمک های نقدی برای ابوافضل

۶۲۸۰-۲۳۱۲-۶۶۶۶-۶۶۶۷