Page 15 - مهرآفرین 31
P. 15

‫فصلنامه داخلى موسسه نیکوکارى ‪15‬‬
                ‫مهرآفرین پناه عصر‬

‫گزارش‬  ‫اکثر بچ ‌هها‪ ،‬هیجا ‌نانگیزترین قسمت اردو است‪ .‬دلفی ‌نها با رقصی‬
       ‫منظم و دیدن��ی‪ ،‬از آب بیرون م ‌یپرند و بچ ‌هها جیغ م ‌یکش��ند‪.‬‬
       ‫آ ‌نقدر ذو ‌ق کرد‌هاند که صدای تش��وی ‌ق و فریادهای شادمان ‌هشان‪،‬‬   ‫ش��د‌هاند‪ ،‬کار سختی اس��ت‪ .‬با این حال تورلیدرها بچ ‌هها را جمع‬
       ‫کل سالن را پر کرده‪ .‬دیدن حیواناتی به این زیبایی و هوشمندی‪،‬‬          ‫م ‌یکنند و چهار جهت اصلی شهر تهران را با نمادها ‌یشان‪ ،‬به آنها‬
       ‫برا ‌یشان باورنکردنی اس��ت‪ .‬وقتی نمایش تمام م ‌یشود بعض ‌یها‬        ‫نش��ان م ‌یدهند‪« :‬کوه دماوند‪ ،‬برج آزادی‪ ،‬دریاچه خلیج فارس و‬
       ‫د ‌لشان نم ‌یخواهد سالن را ترک کنند‪ .‬م ‌یخواهند نمایش تکرار‬         ‫مصلی تهران‪ ».‬حالا بچ ‌هها برای دقایقی فرصت دارند که در بالکن‬
       ‫ش��ود و آ ‌نقدر به آنها خوش گذش��ته که دوست ندارند این شب‬           ‫بچرخند و شهر را از دوربی ‌نهایی که آنجا نصب شده‪ ،‬تماشا کنند‪.‬‬
       ‫رویایی تمام ش��ود‪ .‬اما س��اعت از ‪ ۱۱‬گذش��ته و باید هرچه زودتر‬       ‫دو پس��ر بچه ‪ ۷-۶‬س��اله‪ ،‬دس��تمال کاغذ ‌یهای مچاله شده را از‬
                                                                           ‫لای نرد‌هه��ا پرت م ‌یکنند پایین و جیغ م ‌یزنند‪ «:‬مال من دورتر‬
                            ‫بچ ‌هها را به خانواد‌هها ‌یشان تحویل داد‪.‬‬      ‫رفت!» یک ‌یش��ان م ‌یگوید‪ «:‬مال من رفت اون سر شهر‪ ،‬رسید به‬
       ‫در راه برگش��ت‪ ،‬بع��د از آن هم��ه تخلی��ه انرژی‪ ،‬بچ ‌هه��ا آرام و‬   ‫کو‌هها!» آن یکی م ‌یگوید‪ «:‬مال من رفت ت ِه ت ِه دنیا!» دوستش با‬
       ‫خوا ‌بآلودن��د‪ .‬آهس��ته از م��ددکار مهرآفرین م ‌یپرس��م که پد ِر‬    ‫تعجب م ‌یپرسد ت ِه دنیا کجاست؟! مددکاری ب ‌ه آنها تذکر م ‌یدهد‬
       ‫نرگس کجاس��ت و چرا با آنها زندگ��ی نم ‌یکند؟ م ‌یگوید پدرش‬          ‫از فنس فاصله بگیرند‪ .‬دیگر وقت رفتن اس��ت‪ .‬مقصد بعدی اردو‪،‬‬
       ‫چند س��ال پیش به خاطر اعتیاد‪ ،‬از خانه بیرون زده و به احتمال‬         ‫موزه مشاهیر است‪ .‬جایی که پیکر‌ههای هنرمندان و شخصی ‌تهای‬
       ‫زیاد کارت ‌نخواب ش��ده است‪ .‬شاید نرگس به همین خاطر دوست‬             ‫سیاسی و علمی مش��هور ایران را به نمایش گذاشت ‌هاند‪ .‬دیدن آن‬
       ‫دارد پلیس ش��ود؛ چون فکر م ‌یکند با این ش��غل م ‌یتواند جلوی‬        ‫همه مجسمه که با چهره طبیعی آد ‌مها مو نم ‌یزنند‪ ،‬برای بچ ‌هها‬
       ‫قاچاقچ ‌یه��ا و آنهایی ک��ه مردم را به اعتیاد م ‌یکش��انند‪ ،‬بگیرد‪.‬‬  ‫تجربه شگف ‌تانگیزی است‪ .‬بعض ‌یها مبهوت شد‌هاند و با دهان باز‪،‬‬
                                                                           ‫از این مجسمه به آن مجسمه م ‌یروند‪ .‬برای بعض ‌یها هم این فضا‬
       ‫نگاهش م ‌یکنم که کنار برادرش نشس��ته‪ ،‬س��رش را به شیش��ه‬            ‫پتانسیل بیشتری برای شوخی و بازی دارد‪ .‬عد‌های هم با مجسم ‌هها‬
       ‫اتوب��وس تکی��ه داده و خوابیده‪ .‬لبخند ملایمی روی لبش اس��ت‪.‬‬         ‫عکس م ‌یاندازند تا به خانواده و دوستا ‌نش��ان نشان دهند‪ .‬وقتی‬
       ‫ش��اید دارد خواب گیت��اری را م ‌یبیند که مادرش قول داده س�� ِر‬      ‫از موزه مش��اهیر خارج م ‌یش��ویم‪ ،‬وقت افطار است‪ .‬به سفر‌هخانه‬
       ‫ب��رج برایش بخرد‪ .‬از یاور عزیزی که بانی این ش��ب به یادماندنی‬       ‫س��نتی برج م ‌یرویم و از بچ ‌هها با افطاری شامل آش‪ ،‬نان و پنیر‪،‬‬
       ‫ش��دند‪ ،‬ب ‌ینهایت ممنون و متش��کریم‪ .‬همچنین از اداره خدمات‬          ‫خرما‪ ،‬زولبیا و بامیه پذیرایی م ‌یش��ود‪ .‬بعد هم شام که زرش ‌کپلو‬
       ‫رفاه اجتماعی ش��هرداری منطقه ‪ ۱۲‬که دو دس��تگاه اتوبوس در‬            ‫با مرغ همراه ماست و نوشابه است‪ .‬حالا بچ ‌ههایی که روزه بود‌هاند‬
                                                                           ‫هم سرحال شد‌هاند‪ .‬همگی به سمت دلفیناریوم م ‌یرویم که برای‬
                                 ‫اختیارمان گذاشتند‪ ،‬سپاسگزاریم‪.‬‬
   10   11   12   13   14   15   16   17   18   19   20