*قلب مادرم… قلب زندگیست!*
«قلبی که در سینهی پیر و خستهی مادرم میتپد، قلب همهی ماست. قلب زندگیست… اما حالا، با هر تپش، انگار به پایانش نزدیکتر میشود!»
صغرا حمیدآوری، زن رنجکشیدهای از بندرعباس، پنجاه و چهار سال زندگی را با درد و سختی پشت سر گذاشته است؛ زندگیای که نه رحمی داشته، نه شفقتی…
از *ازدواج در ۱۲ سالگی* با مردی *معلول* و معتاد که ۲۰ سال از او بزرگتر بود،
تا سالها کارگری روی لنجها و اسکلهها برای لقمهای نان،
تا یک عمر زندگی در فقر و بیپناهی،
و بعد از آن، پذیرفتن مسئولیت من و چهار فرزند یتیمم بعد از مرگ همسرم…
حالا اما، این قلب مهربان که یک عمر برای ما جنگیده، دیگر تاب ندارد. رگهایش بسته شدهاند، خطر مرگ در کمین است، و پزشکان میگویند باید فوراً جراحی شود. اما هزینهی این جراحی *۲۰ میلیون تومان* است—مبلغی که برای مادرم دستنیافتنی، اما برای نجات جانش ضروری است.
مادرم، همان زنی که یک عمر برای نجات ما جنگید، حالا برای زنده ماندنش به ما نیاز دارد!
اگر این قلب بایستد، ما یتیم خواهیم شد… دستان پرمهرتان میتواند امید را به تپشهای قلب مادرم بازگرداند.