صبور مثل درختی که در آتش میسوزد
کوکب، مثل درختی که در آتش میسوزد، صبور است و دم برنمیآورد! آتشی که به جان او افتاده، از تقدیر نامراد اوست و از فرزند ناخلف! کوکب پیر و ناتوان است، شوهرش از او هم پیرتر و ناتوانتر. آنها که یک عمر مسئولیت دشوار نگهداری از فرزند معلولشان را که حالا ۵۲ سال دارد را برعهده داشتند، این این روزها با مشکل جدیدی مواجه شدهاند.
کوکب، به جز پسری که معلول جسمی و ذهنی ست، پسر دیگری هم دارد. خالد، از همان بچگی شرور بود و دردسر ساز! تا بزرگ شد و به سن ازدواج رسید، خونها به دل پدر و مادرش کرد.
ازدواج او که بدون رضایت کوکب و شوهرش بود، دوام چندانی نداشت، زنش بعد از ۸ سال زندگیِ پر از تنش و دعوا جدا شد و گفت شرایط نگهداری از بچهها را ندارد و خیلی زود هم مجددا ازدواج کرد.
خالد که از عهده نگهداری از بچهها برنمیآمد، با زن دیگری ازدواج کرد که به زعم خودش، برایشان مادری کند. زن جدید که تحمل اخلاق بد خالد و مسئولیت بچهها را نداشت، شروع به اعتراض و ناسازگاری کرد.
تقریبا هر روز بینشان نزاع بود و فحاشی تا اینکه در طول یکی از این دعواهای پر تکرار، خالد از کوره در رفت و چاقوی تیزی را در قلب زن فرو کرد.
زن بیآنکه فرصتی برای رفتن به بیمارستان داشته باشد، جلو چشمان خالد و دخترانش، در خون غلتید و مُرد و خالد روانه زندان شد.
دو کودک بینوا که ضربه روانی سختی از مشاهده صحنه قتل متحمل شدهاند، روانه خانه مادربزرگ شدند. کوکب و شوهرش که همه عمر کارگری ساده بود، نتوانسته بودند صاحب خانهای حتی در روستا بشوند و حالا مستاجر خانهای هستند با سازهای بسیار نامناسب برای دو سالمند، یک مرد معلول و دو کودک.
مشکل بزرگتر این است که قرارداد همین سازه معیوب و نامناسب هم به پایان رسیده و این پیرزن و پیرمرد که درآمدی جز یارانه ندارند، قادر به تمدید آن نیستند.
جفایی که بر کوکب و شوهرش رفته، نهایت بیرحمی و بیانصافی روزگار است. تصور شرایط دشوار آنها در حالی که قرار است سرپناهشان را هم از دست بدهند، چندان کار سختی نیست.
افزایش نگرانکننده افرادی که جایی برای زندگی ندارند، دلیل پرتکرار بودن کمپین ودیعه مسکن در بین کمپینهای مهرآفرین است. حمایت مشارکت شما در آخر این هفته میتواند چونان گذشته، خانوادههایی را از این ترس و نگرانی برهاند.