کمکم کن
مادرش رفت… اما نورا می‌خواهد بماند و زندگی را بدوزد

مادرش رفت… اما نورا می‌خواهد بماند و زندگی را بدوزد


از آن روزی که پروانه رفت، خانه‌شان دیگر خانه نبود.
نورا هر روز در میان وسایل مادرش راه می‌رود،
جایی میان پیراهنی که هنوز بوی مادر را می‌دهد
و رد دست‌هایش که انگار هنوز روی همه چیز مانده‌اند.

جسد پروانه را میان کرت‌های سبزی پیدا کردند.
دسته‌ای ریحان هنوز در دستش بود…
سکته کرده بود، سکته قلبی.

ماه‌ها بود که پشتش تیر می‌کشید و گاهی نفسش بند می‌آمد.
اما زنی مثل پروانه، وقتی دو بچه دارد و شوهری که زن گرفته و گاه‌گاهی فقط سر می‌زند،
مجالی برای فکر به درد خودش ندارد.

کارگری در زمین، پخت نان، نظافت خانه مردم…
پروانه هر کاری را قبول می‌کرد، تا فقط زندگی دختر ۱۷ ساله‌اش، نورا، و پسر ۱۰ ساله‌اش بگذرد.

پروانه مظلومانه رفت…
و نورا ماند، با خانه‌ای که حالا صدای مادر در آن نمی‌پیچد.
و زندگی‌ای که روی شانه‌های لاغر او افتاده.

نورا اما تسلیم نیست.
او خیاطی بلده—مهارتی که کنار درس‌هایش یاد گرفته.
اگر بتواند کارش را شروع کند، می‌تواند نان‌آور خانواده کوچکش باشد.

فقط یک چرخ خیاطی لازم دارد.
و برای خرید آن، ۲۰ میلیون تومان کم دارد.

شما می‌توانید سهمی در شروع دوباره‌ی زندگی نورا باشید.
تا جای خالی مادرش، با کاری شرافتمندانه و آینده‌ای روشن‌تر، کمی آرام شود…

تعداد کودکانی که تا به امروز با کمک های شما از طریق کمکم کن ، یاری شده اند.