مادری که نباید خاموش شود…
صدایش مفهوم نبود، انگار از دور میآمد.
حرف که میزد، خیال میکردی سایهای با تو صحبت میکند.
کلمات در میانه راه گم میشدند، گلو گرفته، نفسگیر، و پر از درد.سرفههای پشت سر هم امانش را بریده بود. همه گفتند سرماخوردگی است؛
جوشانده و گیاه و نسخههای خانگی… اما هیچچیز جواب نداد.
چند ماه بعد، حتی غذا خوردن هم برایش سخت شد.احساس میکرد چیزی توی گلویش مانع بلعیدن است—
اما به بچههایش چیزی نگفت.
نرگس، مادر سه کودک است.
پدرشان متواری است و از زندگی فقط او برایشان مانده.کوچکترینشان سه ساله است، بزرگترین ۱۲ ساله.
نرگس مریض است.سرطان حنجره دارد.
اما میگوید “فقط یک حساسیت فصلی است”.میگوید “گرسنه نیستم”.
فقط برای اینکه بچههایش نترسند.
تا امروز نتوانسته برای درمان اقدامی کند.
او حتی نمیداند ۴۰ میلیون تومان را چطور باید بنویسد…
اما ما میدانیم صدای یک مادر چقدر برای بچههایش مهم است.
ما میخواهیم نگذاریم این صدا خاموش شود.
با کمک شما، میتوانیم درمان را شروع کنیم،
و نگذاریم سه کودک، در سکوتی ابدی، بیمادر شوند.