نرگس، میان درد و مرگ… فقط یک جراحی تا نجات
زور میزد و التماس میکرد که خدا کمکش کند. درد میکشید و هر دقیقه به اندازه هزار سال بر او میگذشت. درد می کشید و خدا را به خودش نزدیک تر می دید. دندانهایش را روی لب فشار میداد و شوری خون میدوید توی دهان خشک و تلخش. دو زنی که کنارش بودند سعی میکردند به شیوههای قدیمی مادربزرگ هایشان کمک کنند که بچه مرده را به دنیا بیاورد. این شکنجه یک روز کامل طول کشید.
حوالی غروب بدن بیجان نرگس کمی آرام گرفت اما از فردای آن روز درد شروع شد. نرگس فکر میکرد طبیعی است و باید تحمل کند. شدت درد بعد از روز پنجم به جایی رسید که نمیتوانست کمر راست کند و راه برود.
شوهر نرگس از همان روز که با لگد به شکم او زده و زن بینوا را به آن روز انداخته، غیبش زد و کسی از او خبری ندارد.
ده روز از آن حادثه گذشته بود که فرزند 9 ساله نرگس مادرش را بیهوش روی زمین دید و همسایهها را خبر کرد. دکتر بعد از معاینه و شنیدن بلایی که به سر نرگس آمده تشخیص داد که او از قبل توی رحمش تودهای بزرگ داشته که به دلیل عدم مراجعه به پزشک و البته عفونت ناشی از سقط جنین غیر اصولی به شکل خطرناکی درآمده به طوری که جراحی برای او فوری و ضروری است.
وضعیت جسمی نرگس خطرناک است. او برای انجام این عمل جراحی به 20 میلیون تومان مساعده نیاز دارد. با کمک به این زن، که درد بسیاری کشیده، می توانیم جانش را نجات دهیم.