آرش وقتی به دنیا آمد کودک سالمی بود. او تا 6 ماهگی هم مثل بچه‌های عادی رفتار می‌کرد: شیر می‌خورد، می‌خندید و دست و پا می‌زد. تا آن شب که ناگهان به خودش پیچید و جیغ و گریه‌هایش گوش فلک را کر کرد. 

خاطره، مادر آرش که از بیتابی و استفراغ‌های پی در پی بچه هراسان شده بود، همسرش را مجبور کرد که آن‌ها را شبانه به بیمارستان برساند.  غریزه مادرانه‌اش به او می‌گفت که این یک اسهال استفراغ ساده نیست و ممکن است کودکش را از دست بدهد. 

آرش بعد از 2 روز بستری در بیمارستان، همان‌جا دچار تشنج شد و علی‌رغم حضور کادر درمان در لحظه تشنج، کسی نتوانست جلوی سرنوشت را بگیرد. کودک سالم و زیبای خاطره، حالا به یک بیمار مبتلا به فلج مغزی- جسمی تبدیل شده بود.

پذیرش بیماری آرش برای پدر و مادرش سخت و دردناک بود. کودک شاداب دیروز، دیگر نمی‌توانست بخندد و دست و پا بزند و بی‌حرکت گوشه اتاق افتاده بود. حقوق ناچیز کارگری پدر هم به سختی کفاف زندگی را می‌داد در نتیجه درمان آرش به کندی و در فواصل طولانی انجام می‌شد.

امروز که آرش 6 سال دارد، وضعیت معلولیت او به علت نداشتن درمان منظم وخیم‌تر شده است. این کودک 6 ساله قادر به حرف زدن، راه رفتن و حتی پلک زدن نیست و مادرش غذاها را به صورت میکس درآورده و به سختی به خورد او می‌دهد. پزشکان معتقدند اگر آرش به طور مداوم و طولانی مدت کاردرمانی و گفتاردرمانی شود می‌تواند تا حدی قدرت راه رفتن و حرف زدن را به دست آورد هرچند بهره هوشی او تغییری نخواهد کرد. 

مادر بسیار مشتاق درمان آرش است چرا که با بزرگتر شدن او، نگهداری و مراقبت از او نیز سخت‌تر خواهد شد اما پدر از عهده هزینه درمان آرش برنمی‌آید.

پدر آرش که کارگر روزانه است، مدتی پیش به علت سقوط در محل کار، دچار شکستگی مچ پا شد و بعد به علت عفونت شدید، انگشت شست پایش را قطع کردند. بعد از این حادثه پدر قادر به کار کردن نیست و خانواده هیچ منبع درآمدی ندارد. این خانواده چهار نفره در خانه‌ای اجاره‌ای در خرمدشت کرج زندگی می‌کند و کرایه خانه و مایحتاج ضروری آنها به کمک همسایه‌ها و حمایت مهرآفرین تأمین می‌شود.

برای درمان آرش نیاز به مبلغی معادل 15میلیون تومان داریم. با کمک به تأمین این مبلغ، آرش را در مسیر تجربه زندگی سالم‌تر با رنج‌های کمتر یاری کنید.