کمکم کن /
شماره ۳ - نگذار حسرت چند قطره سم باشم
صورت وضعیت
145
نیکوکار تــا کنون به این مورد کمک کرده اندشماره ۳ - نگذار حسرت چند قطره سم باشم
از پدرم جز جای خالی دندونهای افتاده با لگد، و از مادرم جز زنی شلخته و بیمار که تمام روز دنبال ذرهای تریاک برای خوردن بود، چیزی به خاطر ندارم. خونه مون، پاتوقی دود زده و بدبو، برای مصرف مردان متعددی بود که با پدرم بساط می کردن و من و خواهرم از ترس تعرض و آزارشان، به زیر درخت نارنجی در کوچه پناه میبردیم. از آن روزها سالها گذشته، کودکی من و خواهرم در جهنم نشئگی و خماری پدر و مادرمان به یغما رفت و تمام شد!
یک روز سرد زمستونی، پدرم تنها بخاری خونه محقرمون را برای فروش برد و هیچ وقت برنگشت. حالا من موندم و هزینه های درمان و بهبودی مادر و اجاره خانه و هزینه تحصیل خودم و خواهرم و هزار بدبختی دیگه.
مجبور شدم مدرسه رو رها و کار کنم تا خواهرم درس بخونه، درآمد 2 میلیونی من از خیاطی در شهرستان اما کفاف تامین اجاره و رهن خانه را نمیده. راستش اینه که دلیل های زیادی برای زندگی ندارم، گاهی به سرم میزنه که سم بخورم و برای همیشه از دردی که هر روز استخونم رو میسوزونه خلاص شم؛ اما هر بار، به خواهر کوچیکم که فکر می کنم و مادرم که برای ترک و بهبودی امیدی به جز من نداره، منصرف میشم به سراغ چرخ خیاطی می روم، پدالش را فشار می دم و فشار می دم تا شاید بتوانم 10 میلیون پولی که برای رهن خانه نیاز دارم را جور کنم، چه کنم زورم نمیرسه.