از شکنجه های عجیب جان سالم بدر بردند و حالا آوارگی تهدیدشان می‌کند.

زهره مانند ماهی کوچکی که بر خاک بیفتد، به زمین افتاد. روی گلویش جای کبودی بود، رد دستی! صورتش جا به جا زخم بود و خون گوشه لبش خشک شده بود. مرد بی‌آنکه طناب دور دست‌های زهره را باز کند به سراغ دختر رفت که وحشت زده پشت ستون پنهان شده و چشم از دیدن شکنجه مادر پوشانده بود. 

مرد بازوی دخترک را گرفت و او را به جلو هل داد. زهره که تمام بدنش از ضربات شلاق زخم شده و چشم‌های ورم کرده‌اش باز نمی‌شد، هر چه توان داشت را جمع کرد، خودش را کشان کشان به دخترک رساند و بازوانش را دور او حلقه کرد. مرد با نفرت به سمت زهره برگشت و سعی کرد انگشت‌های زن را از بدن دخترک جدا کند. زهره خودش را جمع کرد تا خیمه‌اش روی دختر را سنگین‌تر کند و مانع از اصابت لگد به بدن او شود. زهره و دخترش با هم فریاد می‌زدند و کمک می‌خواستند، مرد چانه زهرا را گرفت و صدای مادر و دختر در خون خاموش شد!

شوهر زهره به نوع بسیار شدید بیماری «سایکوز» یا همان جنون دچار است. او فکر می کند که همسرش برای کشتن او توطئه کرده‌ و می‌خواهند مسمومش کنند. توهم شنیداری هم دارد و مدعی است که صداهایی به او می‌گویند زنش خائن است، دخترش از مرد دیگری است و هر دو باید کشته شوند!

 بیماری او در چند ماه اخیر شدت گرفته بود. زن و بچه‌ اش را به سقف آویزان می‌کرد یا به ستون می‌بست و کتکشان می زد.

زهره بعد از ماه ها دوندگی و به رغم تهدید شوهرش مبنی بر کشتن او و بچه‌ اش، طلاق گرفت و چون جایی برای زندگی نداشت به خانه برادرش رفت. از بخت بد او، برادرش هم مصرف کننده شیشه است و نوعی اختلال روانی عجیب دارد. یعنی اینکه اجازه تمیز کردن خانه یا شستن ظرف‌ها را نمی‌دهد. خانه بوی تعفن گرفته و بچه‌ زهره چند بار به بیماری‌های عفونی دچار شده‌.

وضعیت جسمانی و روانی زهره و دخترش که از مدرسه رفتن هم باز مانده‌، بسیار نگران کننده است. آنها به درمان نیاز دارند اما پیش از آن، باید جایی برای زندگی پیدا کنند.

 زهره حتی برای رفتن به روستاهای اهواز هم حداقل به ۸۰ میلیون تومان نیاز دارد تا بتواند منزلی رهن کند و دخترش را نزد روانپزشک ببرد.

این مادر و دختر کوچولوی رنج کشیده اش، هیج پناه یا حامی ندارند، تنها و تنها امید آنها برای داشتن سرپناه، کمک عزیزانی است که قصه آنها را خوانده‌اند.