مادری که کودکی بیصدا را نجات داد، حالا برای یک تلویزیون کمک میخواهد
داستان فداکاری و ایثار گلنسا رو اهالی روستاهای مازندران میدانند. داستان زنی مهربان، نان آور و تنگدستی که به رغم بیماری پیشرونده و دردناکش و با وجود داشتن دو فرزند، مسئولیت بزرگ کردن نوزاد زنی دیگر را هم بر عهده گرفت.
در عصر یکی از روزهای پنج شنبه، گلنسا در حال برگشتن از قبرستان بود که صدای گریه نوزادی توجهاش را جلب کرد. در نزدیکیهای قبرستان چند خانه نیمه مخروبه بود که کسی به درستی نمیدانست ساکنین آن خانهها چه کسانی هستند؟
صدای گریه نوزاد لحظه به لحظه نزدیک تر و بیشتر میشد. گلنسا به سمت صدا رفت و به در خانهای بسیار محقر با دیوارههای فرو ریخته رسید. چند بار صدا زد اما کسی جواب نداد، در حالی که میترسید و مردد بود، در را هل داد و وارد شد!
با دیدن جنازه زنی لاغر و رنگ پریده که زیر پتوی کهنه مرده بود، ترسید و خواست که فرار کند اما صدای گریه نوزاد که به ناله بدل شده بود، او را وادار به ماندن کرد.
گلسنا نمیدانست چه کند؟ اما مطمئن بود که نمیتواند نوزاد بیگناه را در خانه تنها بگذارد.
آن نوزاد الان 4 سال دارد و گلنسا را مادر صدا میکند. مادر آن نوزاد که بعدها امیرحسین نام گرفت، به بیماری مغزی «ALS» مبتلا بود و سر زا رفت. پدرش هم ظاهرا مرد معتادی بوده که زن صیغهاش را قبل از زایمان رها کرده و رفته.
گلنسا با وجود جوانی، به بیماری «بهجت» که رگهای ماهیجههای بدنش را درگیر کرده مبتلاست. نوعی نادری از بیماری بهجت که بسیار دردناک است. او به جز یارانه و مستمری اندک کمیته امداد درآمد دیگری ندارد. قبلا کارگری میکرد درد دست و پا اما این امکان را هم از او گرفته.
مشکل بزرگ گلنسا نداشتن وسائل خانه است که همه دست دوم و خراب هستند. آنچه بچههایش را اذیت میکند، نداشتن تلویزیون است. حوصله بچهها سر میرود و آرزو میکنند کاش تلویزیون داشتند تا میتوانستند برنامه کودک ببینند.
گلسنا از شما خوبانی که روایتش را خواندید، استدعا دارد که در تامین ۱۵ میلیون تومان که برای خرید تلوزیون لازم دارد، کمکش کنید تا دل بچههایش شاد شود.