اخبار زیر پوست شهر مهرآفرین
در جریان تازه های مهرآفرین باشید
تأثیر مضاعف زلزله در روحیه کودکان
تأثیر مضاعف زلزله در روحیه کودکان
|
0 دیدگاه
|
یکشنبه ۱۲,آذر,۱۳۹۶
|
1296 نفر
همیشه در بلایا بهدلایل مختلف کودکان بیشتر آسیب میبینند. در زلزلهها چنین وضعی وجود دارد. به یاد میآورم که در جریان زلزله بم، با وجود آنکه بزرگترها نیز از صدماتی که دیده بودند، بهشدت ناراحت بودند، این کودکان بودند که عوارض ناشی از زلزله را بیشتر نشان میدادند و این عوارض آنها را بهشدت ناراحت میکرد، بهخصوص که میتوان گفت کودکان درواقع از مسائل در دو سطح ناراحت میشوند که هرچه مسائل بزرگتر باشد، از جمله زلزله، شدت ناراحتی آنها بیشتر است؛ یکی اینکه خودشان از وضعیتی که بهوجود میآید و متفاوت است با وضعیتی که قبل از آن وجود داشته، ناراحت میشوند و دیگر اینکه از ناراحتی بزرگترها نیز ناراحت میشوند؛ یعنی وقتی میبینند پدر، مادر یا خواهر یا برادر بزرگتر ناراحت هستند، از آن موضوع هم ناراحت میشوند. این است که بهنوعی بهنظر میرسد این حوادث ناراحتکننده تأثیر منفی مضاعفی روی بچهها میگذارد؛ تأثیری که خودشان حس میکنند و تأثیری که در بزرگترها میبینند. به همین علت گفته میشود اگر بزرگترها بتوانند وضعیتی را به وجود بیاورند که از شدت مشکل کم شود، بیشترین تأثیر را روی بچهها خواهد داشت؛ از این نظر که جنبههای منفی، اثرگذاری کمتری خواهد داشت. مسئله دیگر انگیزهای است که کودکان در این نوع موارد در بزرگترها دارند؛ به همین علت گفته میشود که بههرحال بچهها از نظر حمایت و پشتیبانی از آنها در برابر خطراتی که پیش میآید یا وضعیتهایی که سبب ایجاد مشکلاتی برای بچهها میشود، مقدم هستند. مسئله تأثیرگذار دیگری هم که وجود دارد، این است که بچهها گاهی در این موارد سخت و دشوار هم آن ویژگیهای کودکانه خود را نشان میدهند که میتواند تأثیر مثبتی روی بزرگترها بگذارد. این ویژگیهای مثبت، بیشتر آن شادی و آن انگیزه زندگیکردن و امید است که به صورت طبیعی در کودکان بیشتر دیده میشود. یادم میآید که در مورد بم، جلسهای داشتیم در ارتباط با مدیران مهدهای کودک که بعد از پیشآمدن آن وقایع و اتفاقات مجددا شروع کردند به درستکردن جایی برای بچهها و بهنوعی پرداختن به کاری که قبل از زلزله داشتند. از آنها سؤال شد که چه چیزی باعث شد که شما دوباره برگردید و مهدکودکتان را با وجود مشکلات پیشآمده، دایر کنید. آنها بیشتر از همه به همین حالتهای بچهها اشاره میکردند. اینکه وقتی میدیدند بچهها از اینکه دور هم باشند و بازی و شادی کنند، چقدر خوشحال میشوند و این را به علت آن ویژگی کودکانهشان نشان میدهند، یکی از دلایلی بود که بعد از آن حوادث ناراحتکننده و تعطیلی موقت کارشان، آنها را تشویق میکرد و همان انگیزهای شده بود برای آنکه مهدکودک را دوباره دایر کنند و دوباره بچهها بتوانند در آنجا به بازی و فعالیت بپردازند. گاهی اوقات و مخصوصا در شرایطی که این واقعه شدت بیشتری دارد، برای بچهها خیلی دردناک است که زندگیشان با افرادی که با آنها زندگی میکردند، بهگونهای از دست میرود و به همین علت است که همیشه تأکید میکنم که مراقبت بیشتری از بچهها بهوجود بیاید تا اگر از آن موضوع ناراحت میشوند، لااقل ارتباط با خانواده و پدر و مادر را از دست ندهند. منتها متأسفانه به دو دلیل این وضعیت پیش میآید که برای بچهها خیلی هم مشکلآفرین است؛ یکی اینکه گاهی اوقات واقعا خانواده را از دست میدهند؛ یعنی در این قبیل حوادث پیش میآید که کودکی پدر و مادر و خواهر و برادر و افراد نزدیک خانواده را از دست میدهد و دیگر مواردی است که به علت این مسائل و مشکلات، خانواده را گم میکنند یا ممکن است عدهای از بچهها سوءاستفاده کنند و درواقع بخواهند آنها را نوعی به سرقت ببرند، همچنانکه در بم یادم میآید این مشکل برای گروهی از بچهها پیش آمده بود؛ یعنی آن حادثه طبیعی باعث نشده بود که بچهها از پدر و مادر جدا شوند، بلکه این حوادث انسانی سبب شده بود که آنها از پدرومادر جدا شوند یا آنکه خودشان به علت آنکه گم شده بودند و برای بعضی از آنها مدتی طول کشید تا توانستند دوباره خانواده را پیدا کنند. این مسئله مراقبت از کودکان در چنین حوادثی بسیار مهم است، برای اینکه یکی خود آن حادثه است که اثر خود را میگذارد و در موارد دیگر نوعی غفلت و بیتوجهی و درنظرنگرفتن یک رشته نکاتی که حفظ و نگهداری این بچهها ایجاب میکند، باعث میشود که ارتباط این بچهها با خانواده از دست برود و درواقع آن حالت گمشدن و ترک خانواده برای آنها پیش بیاید. هر دو مورد واقعا برای بچهها ناراحتکننده است که خانوادهشان را از دست میدهند. موارد آن زندگی جمعی ممکن است یک مقدار، کمکم آنها را به زندگی بکشاند و درواقع به زندگی ادامه دهند، ولی همیشه، چه در موارد ازدستدادن و چه وقتی که در چنین حوادثی گم میشوند، این دوری از خانواده را بیشتر احساس میکنند. در بم این توصیه میشد که اگر پدر و مادر نیستند و کودکی به هر دلیلی خانواده خود را از دست داده است، بیشتر از آنکه سعی شود این بچهها در مراکزی نگهداری شوند، سعی شود که از فامیلهای درجه دوم این کودکان استفاده شود؛ مانند خاله، عمه و دایی که اگر وجود داشته باشند و اگر بچهها با آنها زندگی کنند از امنیت خاطر بیشتری برخوردار میشوند تا آنکه به مؤسسات و مراکزی سپرده شوند که ممکن است به ظاهر شرایط بهتری داشته باشند، اما دیگر آن پیوندی که کودک با نزدیکان و فامیل خود میتواند داشته باشند، بهنوعی از دست میرود، اما اگر این قسمت بماند، باز برای او بهتر است.
منبع:
شرق
دیدگاه ها
بیشتر بخوانید