قصه های خانه مهر ماهنوش

قصه های خانه مهر ماهنوش

کودکانه‌ای که زیر باران مچاله شد! روزی که به خانه ماهنوش آمد، سینه پهلو کرده بود و توی تب می‌سوخت، بدون لباس و حتی دمپایی، ساعت‌ها توی خیابان زیر باران مانده بود و کسی از او خبر نداشت، یعنی کسی را ندارد که نگرانش شود و دنبالش بگردد، مادرش به خاطر اعتیاد شدید مرده، پدرش کارتن‌خواب است و فاصله زیادی با مرگ ندارد. خواهرش را به بهزیستی دادند و کسری به مادربزرگ سپرده شد. مادربزرگ کسری اما بسیار پیر و ناتوان است و امکان نگهداری از یک کودک ۵ ساله را ندارد. کسری الان ساکن خانه ماهنوش است. زخم اگر خواست بگویید فراوان دارم! از سیاهی صورت و بدنش معلوم است که مدت‌هاست حمام نرفته، روی دست‌هایش جای زخم‌های کهنه و نو و چیزی شبیه بریدگی با شیشه است. پای چشم‌هایش از گرسنگی و بی‌خوابی گود رفته و نای‌ایستادن روی پا‌هایش را ندارد. پدر و مادر محمد اعتیاد دارند و او و برادر هشت ساله‌اش را وادار به تکدی‌گری و زباله گردی می‌کردند. محمد تنها ۵ سال دارد و حدود ۲ ماه است به خانه ماهنوش آمده و برادرش مهدی هم بهزیستی رفته. ما در خانه ماهنوش تلاش می‌کنیم که سلامتیش را بعد از تحمل ماه‌ها پاتوق گردی و تکدی‌گری بدست بیاورد.