من هم می خواهم با شما بازی کنم!
صنم 5 ساله است، خانوادهاش از ترکمن صحرا به تهران مهاجرت کردهاند، پدرش کارگر است از همانهایی که تمام روز با دستی زیر چانه و چند تکه لباس در گونیای رنگ و رو رفته، در میادین شهر به امید لقمه ای نان منتظر می نشیند و شب، با جیب خالی و دنیایی از شرمندگی به خانه محقرش باز میگردد. به خانهای که چراغش خاموش است چون این خانه زن ندارد! مادر ندارد! مادر صنم بر اثر کرونا فوت کرد و او که مجبور بود تمام مدت در خانه تنها باشد، به مهد مهر تهران آمد. صنم عاشق شعر خواندن و بازی کردن است. او اما نمیتواند فارسی را بفهمد و یا صحبت کند و به همین دلیل، تا قبل از آمدن به مهد مهر قادر به خوندن، بازی و برقراری ارتباط با گروه همسالان خود نبود. این مساله، او را به بچهای گوشهگیر و منزوی بدل کرده بود. صنم در طول مدت اقامت روزانه در مهد، تحت آموزشهای تخصصی قرار گرفت و توانست در مدت کوتاهی زبان فارسی را بیاموزد و وضعیت روحی و روانیاش بهبود بیاید. درد بی کسی چین و چروک صورت میشود! سه ساله است اما هنوز شیر خشک می خورد و پوشک می شود چون مادری ندارد تا او را از شیر و پوشک بگیرد. مادرش جوان مرگ شد! خرداد ماه امسال بود که جنازه اش را توی یکی از پاتوق های جنوب شهر پیدا کردند؛ چند روز توی زل آفتاب مانده و بو گرفته بود. مادر آرمان شیشه و کریستال مصرف می کرد و مصرف زیاد باعث ایست قلبی اش شده بود. پدرش هم چند مصرفی و کارتن خواب است و به جرم سرقت به زندان رفته. آرمان دو برادر 16 و 12 ساله هم دارد. مادرشان که مرد و پدرشان که به زندان رفت، هر سه به خانه مادربزرگ پیرشان رفتند. آرمین برادر بزرگتر برای اداره زندگی ترک تحصیل کرد و شاگرد قصابی شد. حقوق او اما تنها یک میلیون تومان در ماه است. مادربزرگ بچه ها پیرزنی ناتوان و از کارافتاده است که امکان مراقبت و رسیدگی به کودکی 3 ساله را نداشت. مهرآفرین با پذیرش سامیار در مهد مهر تهران تلاش کرد شرایط را برای مادربزرگ بچهها تس





اخبار مهرآفرین
از دریچه علم
مهر تیوی
انتشارات مهرآفرین
امداد و آبادانی
مهر و آسایش
پنجشنبههای مهرورزی
نمی گذاریم خاموش شوند
فرشته باش
حامی شو
کمکم کن
یک آجر
کمک نقدی
کمک غیر نقدی
حضور داوطلبانه
شماره حساب ها
شعب مهرآفرین
مراکز مهرآفرین
اطلاعات تماس
فرصت های شغلی
