فرشته همیشه مهربان نیست
روی سنگ سرد قبر دراز کشید و سرش را همانجایی قرار داد که تصور میکرد سینه مادرش است. پیرزن، نوازشش کرد و گفت:« اگر غصه بخوری مادر ناراحت میشود، فرشتهها او را بردهاند به یه جای خوب، بردهاند پیش خدا» پسرک دستهای لاغر و نحیفش را کشید همان جایی که تصور میکرد صورت مادرش است گفت:« چرا فرشتهها هر کاری که دلش میخواهد میکنند؟حتما آنها گاهی مهربان نیستند اگر بودند، به جای بردن مادرم به جایی دور- پیش خدا، حال اونو خوب میکردند که نمیره.» پیرزن که جوابی برای سوالهای نوه 7 سالهاش نداشت، دستش را گرفت و به سمت خانه به راه افتادند. زهرا بیماری قلبی داشت و با بیماریش میساخت؛ توی مزارع کارگری می کرد و آرزو داشت پسرش غذای خوب بخورد، لباس خوب بپوشد و درس بخواند تا بتواند از نکبت زندگی خانواده رها شود و آینده خوبی داشته باشد. روزگار البته چنین مماشاتی با او نداشت. شوهر زهرا معتاد، کارگر فصلی و اغلب بیکار بود. دستمزد اندک زن را به زور از او میستاند و برای چند روز غیبش میزد. قلب زهرا عاقبت نتوانست آن حجم از خون غمگین را پمپاژ کند و از حرکت ایستاد. بعد از مرگ او، اعتیاد شوهرش شدت گرفت و شرایط برای مهدی پسرشان دشوارتر شد. مرگ مادر و اعتیاد پدر که اور از مردانگی و از محبت پدری تهی کرده بود، در کنار فقر مادربزرگ شرایطی را ایجاد کرد که مهدی مدرسه را رها کرده و مثل مادرش بشود کارگر مزارع کشاورزی. او 9 ساله بود و مادربزرگش را تازه از دست داده بود که با مهرآفرین آشنا شد. مهدی به پیشنهاد مددکار به خانه «مهر پانته آ» آمد تا تحصیلش را مجدد شروع کند و فرصتی برای زندگی بیایند. فرصتی که در آرامش آن بتواند با سوگ مادر و مادربزرگش کنار بیاید. فرصتی که بتواند آرزوی مادرش را برآورده کند و برای خودش و برای شادی روح او، کسی بشود





اخبار مهرآفرین
از دریچه علم
مهر تیوی
انتشارات مهرآفرین
امداد و آبادانی
مهر و آسایش
پنجشنبههای مهرورزی
نمی گذاریم خاموش شوند
فرشته باش
حامی شو
کمکم کن
یک آجر
کمک نقدی
کمک غیر نقدی
حضور داوطلبانه
شماره حساب ها
شعب مهرآفرین
مراکز مهرآفرین
اطلاعات تماس
فرصت های شغلی
