اخبار مهرآفرین
در جریان تازه های مهرآفرین باشید
زندگی دشوار متکدی ۱۴ ساله و فرزندش/ فرهاد از ترس پدر شدن به کوه زد
زندگی دشوار متکدی ۱۴ ساله و فرزندش/ فرهاد از ترس پدر شدن به کوه زد
|
0 دیدگاه
|
یکشنبه ۱۴,شهریور,۱۳۹۵
|
1809 نفر
شناسنامه ندارد اما مادرش می گوید که امسال به تازگی ۱۴ ساله شده است.
از ۸ سالگی که پدرش را از دست می دهد مشکلات یکی پس از دیگری به سراغشان می آید. از آوره گی گرفته تا خانه به دوشی و در نهایت تکدی گری، همه را تجربه کرده است.
اکنون با کوله باری از تجربه های سیاه، به دنبال رنگ زدن به روزگارش است. روزگاری که هیچ گاه روی خوش خود را به مریم نشان نداده است.
زمانی که پدرش را از دست می دهد، او می ماند و خواهر کوچکترش که به خاطر مشکلات مادر، مجبور می شوند به خانه پدر بزرگ بروند. پدر بزرگ خانه ای در یکی از شهرهای شمالی دارد و در تهران نیز صاحب آلونکی در محله قالیشویی منطقه هرندی است که در آن انواع و اقسام کارهای خلاف اتفاق می افتد.
مریم تا ۱۰ سالگی و تا زمانی که پدر بزرگ زنده بوده است تنها برای تامین مخارج خود و خواهرش مجبور بوده که تکدی گری کند اما زمانی که پدر بزرگ فوت می کند به تهران می آید و راهی خانه ای می شود که همسایه ها به آن "پاتوق" می گویند. بعد از فوت پدر بزرگ، مادر بزرگ اصرار دارد که مریم به عقد پسر عموی ۱۳ ساله اش در بیاید اما زمانی که او به این خواسته تن نمی دهد، مجبور می شود در پاتوق مادر بزرگ تمام کارهای خلافی که حتی شنیدن آن، لرزه بر اندام می اندازد را تجربه کند.
نخستین تجربه جنسی مریم در همان سن ۱۰ سالگی و در پاتوق مادر بزرگ اتفاق افتاده است. بعد از آن هم شرایط به همین صورت ادامه پیدا می کند تا اینکه مریم در میان متکدیانی که به همراه آنها کار می کرده است، با پسری به نام فرهاد آشنا می شود که چند سالی از خودش بزرگ تر است. ارتباط مریم با فرهاد ادامه می یابد تا اینکه مریم در ۱۳ سالگی و در پی ارتباط نامشروع با فرهاد، باردار می شود. نوزاد در یکی از بیمارستان های جنوب تهران متولد می شود و با توجه به وضعیت نامناسب مالی مادر، بیمارستان مریم و نوزادش را به موسسه خیریه مهرآفرین معرفی می کند.
زندگی دشوار متکدی ۱۴ ساله و فرزندش/ فرهاد از ترس پدر شدن به کوه زد
برای بررسی وضعیت مریم و نوزادش با عاطفه کیا احمدی، مددکار این موسسه گفت و گویی انجام داده ایم.
وی در رابطه با وضعیت مریم پس از فوت پدر بزرگش می گوید: از زمانی که پدر بزرگ مریم فوت کرده است او راهی تهران شده و در پایتخت مشکلات زیادی را پشت سر گذاشته است.
این مددکار اجتماعی در خصوص شرایط مادر مریم می گوید: مادر مریم خود مصرف کننده ماده مخدر شیشه است و پس از گذشت مدت زمان اندکی از فوت همسرش، با فردی ازدواج می کند که او هم شرایط مالی مناسبی ندارد.
کیا احمدی می افزاید: مادر مریم از همسر جدیدش ۲ فرزند دارد که سرپرستی یکی از آنها را به دلیل معلولیت به سازمان بهزیستی واگذار کرده و فرزند دیگر او اکنون ۴ ساله است.
وی در رابطه با شرایط مریم پس از بارداری می گوید: مریم از زمانی که باردار می شود و خانواده پدرش متوجه این موضوع می شوند، از سوی مادر بزرگ و عمه ها طرد شده و دیگر به پاتوق راه داده نمی شود. پس از آن، مریم که راه چاره دیگری نداشته، به ناچار به خانه ناپدری خود پناه می برد و ناپدری او می پذیرد که مریم همراه آنها زندگی کند.
این مددکار اجتماعی با اشاره به تلاش های مریم برای سقط جنین می گوید: مریم زمانی که باردار بوده است تلاش زیادی برای سقط جنین کرده اما با توجه به شرایط جسمی نامناسبی که داشته است به او اعلام می شود که خطر مرگ خودش را تهدید می کند و به همین خاطر نوزاد را به دنیا می آورد.
کیا احمدی با بیان اینکه " از زمان بارداری مریم، هیچ خبری از فرهاد که نقش پدر نوزاد را داشته، نیست" می افزاید: از زمانی که مریم متوجه می شود باردار است، فرهاد را در جریان این اتفاق قرار می دهد اما از آن پس، فرهاد محل را ترک می کند و از آن زمان تاکنون خبری از او نیست. در شرایطی که فرهاد متواری شده است، خانواده مریم از او شکایت کرده اند.
وی در خصوص شرایط حال حاضر مریم می گوید: دختر بچه ۱۴ ساله در شرایطی که باید اکنون خود را برای رفتن به مدرسه آماده کند، هر روز مشغول نگهداری از نوزاد خود است. او در خانه ناپدری خود از فرزندش نگهداری می کند و برای اینکه بتواند از فرزندش نگهداری کند، برایش کلاس های آموزشی گذاشته شده است.
این مددکار اجتماعی با اشاره به گوشه گیری شدید مریم می گوید: نشانه های افسردگی در مریم به وضوح قابل مشاهده است. او روزهای دشواری را پشت سر گذاشته و اکنون موسسه خیریه مهرآفرین با این شرط که مریم دیگر تکدی گری نکند، او را تحت حمایت قرار داده داده است.
کیا احمدی نداشتن شناسنامه را یکی دیگر از مشکلات مریم و نوزادش می داند و می گوید: علاوه بر اینکه مریم خود شناسنامه ندارد، نوزاد او مروارید که اکنون ۵ ماهه است نیز فاقد شناسنامه و مدارک هویتی است. در این رابطه اقداماتی در دستور کار قرار گرفته و به دنبال گرفتن شناسنامه برای آنها هستیم.
از ۸ سالگی که پدرش را از دست می دهد مشکلات یکی پس از دیگری به سراغشان می آید. از آوره گی گرفته تا خانه به دوشی و در نهایت تکدی گری، همه را تجربه کرده است.
اکنون با کوله باری از تجربه های سیاه، به دنبال رنگ زدن به روزگارش است. روزگاری که هیچ گاه روی خوش خود را به مریم نشان نداده است.
زمانی که پدرش را از دست می دهد، او می ماند و خواهر کوچکترش که به خاطر مشکلات مادر، مجبور می شوند به خانه پدر بزرگ بروند. پدر بزرگ خانه ای در یکی از شهرهای شمالی دارد و در تهران نیز صاحب آلونکی در محله قالیشویی منطقه هرندی است که در آن انواع و اقسام کارهای خلاف اتفاق می افتد.
مریم تا ۱۰ سالگی و تا زمانی که پدر بزرگ زنده بوده است تنها برای تامین مخارج خود و خواهرش مجبور بوده که تکدی گری کند اما زمانی که پدر بزرگ فوت می کند به تهران می آید و راهی خانه ای می شود که همسایه ها به آن "پاتوق" می گویند. بعد از فوت پدر بزرگ، مادر بزرگ اصرار دارد که مریم به عقد پسر عموی ۱۳ ساله اش در بیاید اما زمانی که او به این خواسته تن نمی دهد، مجبور می شود در پاتوق مادر بزرگ تمام کارهای خلافی که حتی شنیدن آن، لرزه بر اندام می اندازد را تجربه کند.
نخستین تجربه جنسی مریم در همان سن ۱۰ سالگی و در پاتوق مادر بزرگ اتفاق افتاده است. بعد از آن هم شرایط به همین صورت ادامه پیدا می کند تا اینکه مریم در میان متکدیانی که به همراه آنها کار می کرده است، با پسری به نام فرهاد آشنا می شود که چند سالی از خودش بزرگ تر است. ارتباط مریم با فرهاد ادامه می یابد تا اینکه مریم در ۱۳ سالگی و در پی ارتباط نامشروع با فرهاد، باردار می شود. نوزاد در یکی از بیمارستان های جنوب تهران متولد می شود و با توجه به وضعیت نامناسب مالی مادر، بیمارستان مریم و نوزادش را به موسسه خیریه مهرآفرین معرفی می کند.
زندگی دشوار متکدی ۱۴ ساله و فرزندش/ فرهاد از ترس پدر شدن به کوه زد
برای بررسی وضعیت مریم و نوزادش با عاطفه کیا احمدی، مددکار این موسسه گفت و گویی انجام داده ایم.
وی در رابطه با وضعیت مریم پس از فوت پدر بزرگش می گوید: از زمانی که پدر بزرگ مریم فوت کرده است او راهی تهران شده و در پایتخت مشکلات زیادی را پشت سر گذاشته است.
این مددکار اجتماعی در خصوص شرایط مادر مریم می گوید: مادر مریم خود مصرف کننده ماده مخدر شیشه است و پس از گذشت مدت زمان اندکی از فوت همسرش، با فردی ازدواج می کند که او هم شرایط مالی مناسبی ندارد.
کیا احمدی می افزاید: مادر مریم از همسر جدیدش ۲ فرزند دارد که سرپرستی یکی از آنها را به دلیل معلولیت به سازمان بهزیستی واگذار کرده و فرزند دیگر او اکنون ۴ ساله است.
وی در رابطه با شرایط مریم پس از بارداری می گوید: مریم از زمانی که باردار می شود و خانواده پدرش متوجه این موضوع می شوند، از سوی مادر بزرگ و عمه ها طرد شده و دیگر به پاتوق راه داده نمی شود. پس از آن، مریم که راه چاره دیگری نداشته، به ناچار به خانه ناپدری خود پناه می برد و ناپدری او می پذیرد که مریم همراه آنها زندگی کند.
این مددکار اجتماعی با اشاره به تلاش های مریم برای سقط جنین می گوید: مریم زمانی که باردار بوده است تلاش زیادی برای سقط جنین کرده اما با توجه به شرایط جسمی نامناسبی که داشته است به او اعلام می شود که خطر مرگ خودش را تهدید می کند و به همین خاطر نوزاد را به دنیا می آورد.
کیا احمدی با بیان اینکه " از زمان بارداری مریم، هیچ خبری از فرهاد که نقش پدر نوزاد را داشته، نیست" می افزاید: از زمانی که مریم متوجه می شود باردار است، فرهاد را در جریان این اتفاق قرار می دهد اما از آن پس، فرهاد محل را ترک می کند و از آن زمان تاکنون خبری از او نیست. در شرایطی که فرهاد متواری شده است، خانواده مریم از او شکایت کرده اند.
وی در خصوص شرایط حال حاضر مریم می گوید: دختر بچه ۱۴ ساله در شرایطی که باید اکنون خود را برای رفتن به مدرسه آماده کند، هر روز مشغول نگهداری از نوزاد خود است. او در خانه ناپدری خود از فرزندش نگهداری می کند و برای اینکه بتواند از فرزندش نگهداری کند، برایش کلاس های آموزشی گذاشته شده است.
این مددکار اجتماعی با اشاره به گوشه گیری شدید مریم می گوید: نشانه های افسردگی در مریم به وضوح قابل مشاهده است. او روزهای دشواری را پشت سر گذاشته و اکنون موسسه خیریه مهرآفرین با این شرط که مریم دیگر تکدی گری نکند، او را تحت حمایت قرار داده داده است.
کیا احمدی نداشتن شناسنامه را یکی دیگر از مشکلات مریم و نوزادش می داند و می گوید: علاوه بر اینکه مریم خود شناسنامه ندارد، نوزاد او مروارید که اکنون ۵ ماهه است نیز فاقد شناسنامه و مدارک هویتی است. در این رابطه اقداماتی در دستور کار قرار گرفته و به دنبال گرفتن شناسنامه برای آنها هستیم.
دیدگاه ها
بیشتر بخوانید