اخبار مهرآفرین
در جریان تازه های مهرآفرین باشید
گفت و گوی روزنامه شرق با سفیر مهرآفرین
گفت و گوی روزنامه شرق با کتایون ریاحی سفیر مهرآفرین:
اعتیاد سر سفره مردم آمده است
حاشیه های زاهدان تلخ است. کوچه ها تنگ و باریک که می شود گویی انبوه مشکلات در خانه های کوچکی می ریزد که به قول بومی های شهر به تازگی از برق و آب لوله کشی بهره مند شده، شبیه فیلم هاست، بچه هایی که به دنبال ماشین ها می دوند و کودکی شان در جوی آب بو گرفته همجوارشان خلاص شده. کتایون ریاحی به همراه نمایندگانی از موسسه نیکوکاری مهرآفرین به دیدار مسئولان استان سیستان و بلوچستان آمده تا بتوانند با تشکیل یک شبکه اجتماعی برای کودکان شهر کاری کنند. فقری که حتی به گفته مسئولان این روزها بیش از همیشه نمود بیرونی داشته و توسعه شهر را تهدید می کند. کتایون ریاحی در سال های خداحافظی با بازیگری، به همیاری با نهادهای غیر دولتی حامی زنان و کودکان روی آورده، سفیر موسسه نیکوکاری مهرآفرین است و به گفته خودش زندگی اش با ایام بازیگری تغییر زیادی داشته، تغییری که گاهی زندگی عادی او را با تناقض مواجه می کند. سفر به حاشیه ها، مشاهده زندگی حاشیه نشینان در فقر مطلق و بازگشت به زندگی روزمره؛ با انبوهی از نامه ها، شماره تماس ها و درخواست ها.
سفر به سومالی و حالا حضوردر بندرعباس و کرمان و زاهدان. چطور شده که پایان کار بازیگری تان با همکاری با موسسه های خیریه و توجه به مسائل اجتماعی توام شده؟
دغدغه های اجتماعی پیش از بازیگری هم همراهم بود. چنانچه در 16 سالگی یک سالی را در انجمن حمایت از معلولان – خیابان فرجام- کار می کردم. البته توجه من به امور اجتماعی ریشه در تربیت و نوع نگرش و جهان بینی خانواده ام داشت.
و امروز در سال های دور از 16 سالگی و فراغت از بازیگری چه انگیزه ای شما را به سومالی قحطی زده یا مناطق محروم ایران کشانده؟
حالا این گونه مسائل برای من حیطه گسترده تری یافته و احساس می کنم در فلسفه زندگی ام، جایگاه ویژه ای دارد. آن طور که تنها به یک احساس خوش نیکوکاری و امر صرفا شخصی محدود نمی شود. شاید دنبال نوعی کنکاش ام و شاید چیزی دیگر.
فقر در سومالی چه شباهت ها و تفاوت هایی با فقر در ایران دارد؟
در آفریقا تا جایی که چشم کار می کند، تشنگی است، بیابان و خشکسالی و فقر عمومی شمال و جنوب شهر شده اما در بندرعباس دو کوچه آنسوتر برج ها رو به هوا رفته و شکاف طبقاتی بیداد می کند. در آفریقا مردم تشنه اند، گرسنه اند، فقیرند اما معتاد نیستند اما اینجا در حاشیه هایی که ما تا به حال از آن بازدید داشته ایم، آسیبی چون اعتیاد، تن آدمی را می لرزاند. از کودک و نوجوان گرفته تا پیرمردها را می توان با چهره ای سیاه و پشتی خمیده دید. اعتیاد سر سفره های زندگی روزمره مردم ما آمده.
تکلیف هنر و مسئولیت اجتماعی چه می شود؟ تا چه میزان هنرمند می تواند در حل مسائل اجتماعی همراه سازمان های غیر دولتی و یا حتی دولت ها شود؟
این چیزی که شما می گویید را می دانم اما نمی خواهم وارد این بحث شوم. آن چه می گویید چیزی شبیه فیگور برخی هنرمندان خارجی است اما مساله شخصی من این نیست. راهی که حالا و در اتمام دوران بازیگری ام در آن پا گذاشته ام، نوعی ادامه زندگی است، زندگی ای که می خواهم متفاوت تر و عمیق تر شود. زندگی ای که می خواهم به درک بی واسطه ای از درد، فقر و اعتیاد و انواع آسیب های اجتماعی برسد. نوعی همنشینی با مردمانی که شاید فراموش شده اند و اتفاقا خواست متعادلی از زندگی روزمره شان دارند، اما فقر آنها را از پای درآورده و زندگی عادی شان را با هزار مساله مواجه کرده، میخواهم در کنار کودکی باشم که آرزویش خوردن میوه است یا داشتن شناسنامه برای ثبت نام در مدرسه. در این حاشیه ها که می رویم، دردها از جنس دیگری است، دردها آن قدر هست که فراموش می شود، که به زندگی عادی مردمان پیوست می شود و در واقع درد جزئی از زندگی می شود.
البته صرفا منظورم تجربه شخصی شما نبود، می خواهم بدانم شما با پیشینه بازیگری تان فکر می کنید که تکلیف مسئولیت اجتماعی هنرمندان چه می شود. می توان انتظاری عمومی تر مطرح کرد؟
به حضور هنرمندان در این عرصه با وسواس نگاه می کنم. چرا که شمشیر دودمی است بسیار حساس، مرزی میان تبلیغ و نمایش آرتیستیک از خود و رفتاری اجتماعی. به ویژه این که می بینم چنین اقداماتی در جهان به نوعی با یک تبلیغ انسان دوستانه و نمایی آرتیستیک از هنرمندان همراه می شود.
شما با هر تعریفی هم که از هنرمند داخلی و خارجی ارائه دهید به هر شکل برای هنرمند مسئولیت های اجتماعی متصور است. همین که خودتان هم امروز به چنین حوزه هایی روی آوردید.
در این مساله تردید نیست. اما بگذارید این طور پاسخ بدهم که «غیر از هنر که تاج سر هر دو است، دوران هیچ سلطنتی پایدار نیست.»
تصویرتان از فقر و آسیب اجتماعی برای شخص شما در این سفرها تا چه میزان متفاوت شده؟
صریح بگویم که هنوز به یافته خاصی نرسیده ام و تازه دارم تلاش می کنم تا بتوانم تنها با گوشه هایی از مسایل و دغدغه های مردمان حاشیه آشنا شوم. فکر می کنم که اگر کسی با یکی دو جلسه و حتی یکی دو سال نشست و برخاست با چنین مردمی بگوید به دریافتی از درد آنها رسیده دروغ می گوید. به ویژه دریافتی از مفهوم فقر. به نظر من تا زمانی که در آن جایگاه نباشی و واقعا گرسنه نباشی دریافت این مشکلات شاید تنها یک کار نمایشی باشد.
در این سفرها اغلب مردم از شما تقاضاهایی مطرح می کنند. این سفرها کوتاه است و انتهایش به بازگشت دوباره تان به زندگی عادی همراه می شود. چه تصویری از زندگی مردمان ساکن در مناطق حاشیه نشین به زندگی شما آمده و چه تاثیری داشته؟
این را بی اغراق می گویم زندگی آنها در تمام لحظه های من تنیده است. انگار که وزن زندگی برایم بیشتر می شود. نوعی سنگینی در تمامی لحظه ها. تصاویر زندگی مردم در حاشیه ها، نه فیلم است نه سینما. نه حتی از جنس مستند. چیزی شبیه دردهای زندگی است و تنها امیدوارم که بتوانیم به زوایای پنهان مانده ای از این دردها نزدیک تر شویم و در مورد رفع آن به چاره برسیم. بزرگ ترین فقر در حاشیه های شهر، فقر فرهنگی است.
در این سفرهای اخیر آیا به تجربه موفقیت آمیزی هم رسیده اید؟
ایده شبکه سازی اجتماعی از سوی موسسه مهرآفرین دنبال می شود. دنبال این هستیم که یک سری از کارهای مددکاری از سوی نسل جوان ساکن در حاشیه ها شکل گیرد. هم درآمدزایی می شود و هم می توانیم برای دوره ای آنها را از محل زندگی خارج کرده و برای آموزش به نقطه دیگری بیاوریم. همین حالا در تهران هر مددکار، 10 پرونده دارد. در نظر داریم از خود انسان های بومی برای تربیت مددکار استفاده کنیم. شبکه سازی ها هم تا به حال خوب پیش رفته، بسیاری از نیروهای داوطلب هزینه های درمان و کمک رسانی به برخی حاشیه نشین ها را بهبود بخشیده اند، به ویژه این که در هر شهری بنا داریم تا دفتری منطقه ای و شعبه ای از مهرآفرین را بنا کنیم. همچنین بنا داریم تا در این بازدیدها بتوانیم اعضای جوان تری را هم با خود به همراه بیاوریم تا در آنها نیز دغدغه های تازه ای شکل بگیرد. منظورم دریافت بی واسطه از فقر و آسیب های اجتماعی است. گاهی فکر می کنم که آنها از واقعیت ها خیلی دور افتاده اند.
تجربه زن بودن و مادر بودن، تا چه میزان در دریافت شما از مشکلات اجتماعی و به ویژه مسائل زنان تاثیر گذار بوده؟
نمی دانم. شاید اگر مرد هم بودم دریافتم از دردهای زندگی این مردمان به همین میزان بود. اما تنها می دانم که زن بودن وظیفه ای دشوار است.
- سفیر
- کتایون ریاحی
- روزنامه شرق
- اعتیاد
- سفره مردم
دیدگاه ها
بیشتر بخوانید