اخبار زیر پوست شهر مهرآفرین
در جریان تازه های مهرآفرین باشید
حمایتی برای پایان ترک تحصیل کودکان روستاهای دیشموک
اینجا بچهها سرشان را با
چیزهای ساده گرم میکنند، از تپههای داخل روستا بالا میروند و گاهی هم دنبال
مرغ و خروسها میکنند. بعضی از آنها اما با تکه پارچهای، یک تاب محکم به درخت
بستند و هر روز با آن بازی میکنند. بچههای این روستاها سرگرمیهای خاص خود را
دارند، اما چند روز آخر شهریور را برای شروع سال تحصیلی با هیجان سر میکنند. با
وجود آنکه شاید سیستم آموزشی در این مناطق خشکتر از فضای شهری باشد، اما بچهها
منتظرند، منتظر شروع فصل جدیدی برای خواندن و نوشتن. حالا این روزها حتی با دمپاییهای
رنگ و رو رفته و پاره هم راهی مدرسه میشوند. کوله پشتی یا کیسههای مشمایی را روی
دوش می اندازند و پشت نیمکتهای کلاس مینشینند. کلاسهایی که بخشی از آن را موسسه
مهر آفرین ساخته و قرار است با همین همت، در روستاهای محروم دیگر هم پیش رود.
اینجا منطقهی دیشموک در استان کُهگیلویِه و بویِراحمد است، منطقه ای که
روستاهای فراوانش باعث پخش شدن جمعیت آن شده است و همین بر چالش مدرسه رفتن کودکان
اثر گذاشته. روستاهایی که به دلیل تعداد اندک دانش آموزش، گویی از چرخ نظام آموزشی
کشور عقب ماند ه و حالا گروهها و انجمنهایی مثل موسسه مهر افرین در این
منطقه حاضر شده تا با حضور میدانی شرایط را برای ساخت مدارس بیشتر برای آنها بررسی
و محیا کند.
//همه بچههای روستا منتظرند
ظاهر دیشموک، حکایت از روستایی در قلب بخشی از
غرب کشور دارد، جایی که همه با لقب شهر دیشموک از آن نام میبرند. در ارتفاع یکی
از تپههای این شهر کوچک ایستادیم و تک تک کوچهها و آدمهای رهگذر این خیابانهای
باریک را برانداز میکنیم. یکی از همراهان ما که سالها معلم این منطقه بوده با
انگشت مدرسههای دخترانه و پسرانه را نشان میدهد. مدارس ابتدایی تا دبیرستان که
باعث شده تا دانش آموزان هر سال از روستاهای دیگر برای تحصیل به این منطقه بیایند
و همین باعث مشکل در ظرفیت مدارس منطقه شده است. کم کم با گروهی از اعضای موسسه
مهر آفرین راهی بخشی دیگر این شهر میشویم. کوچههای خاکی و حیاطهایی که تنها با
چند ردیف آجر از هم جدا شدند و گوسفند و بزهایی که در هنگام عبور از جلوی هر خانه
به صدا در میایند. پیر زنها در هنگام ورود ما در این کوچهها، سر بیرون میآوردند
و از دور تماشا میکنند. یکی از آنها دستهای پشم در حال نخ کردن در بغل دارد، جلو
می آید، از تنهایی و مهاجرت فرزندانش به شهرهای بزرگ چند جمله میگوید و با لبخند
از ما دور میشود و میرود.
مرد میانسالی که معلم یکی از مدارس این منطقه
است ما را جلوی ساختمانی دو طبقه میبرد که قرار است به خوابگاه دختران تبدیل شود.
خوابگاهی که چشم امید بسیاری از دختران این منطقه است، چون در صورت تکمیل ساخت آن
بسیاری از دانش آموزان از راه دور به اینجا میآیند و دیگر نیاز نیست برای مسافت
زیاد خانه تا مدرسه، ترک تحصیل کنند. اما طبق انچه اهالی و مسئولین آموزشی میگویند؛
نبود منابع مالی از طرف برخی اورگانها و خیریهها کار را طولانی کرده و برای
تکمیل به کمک موسسهها یا خیرین نیاز دارند. تیم مهر افرین به داخل این ساختمان
نیمه کاره میرود و مسئولین آموزشی دیشموک توضیحی از حامیهای ساخت این خوابگاه میدهند،
تا شاید حمایت مهر آفرین کلید اتمام این پروژه برای سال تحصیلی جدید باشد. معلم
همراه ما میگوید:« تا جایی که من میدانم این خوابگاه تا 100 دختر را اسکان میدهد
و حداقل از 5 یا 6 روستا برای اسکان و تحصیل اینجا خواهند آمد.»
///روستای ده احمد: بررسی
مهر آفرین برای کمک ساخت مدرسه
در این روستاها، جبر پای
کودکانش را گرفته و اختیار راه دیگری را میرود. زیرا بچهها به سادگی بعد از
اتمام مقطع ابتدایی، به دلیل نبود مدرسه در مقاطع بالاتر مجبور به ترک تحصیل میشوند.
گروه مدرسه ساز این مجموعه برای برسی دقیق شرایط تحصیلی کودکان روستا با اهالی
شروع به گفتو گو میکند.
دخترها در گوشه ایی از این
کوچههای خاکی روستا، در کنار زنان دیگری که لباس محلی به تن دارند، ایستادند. چند
متر آن طرفتر چند دختر بچه به همراه پدرهای جوان و میانسال خود بازی میکنند و با
خجالت به بقیه نگاه میکنند. بین این مردها یک معلم ابتدایی حاضر است و از مهری که
برای بعضی بچهها بیمهر شده میگوید:« ما دو معلم ابتدایی روستا هستیم. به صورت
کل، حدود 30 بچه ابتدایی داریم که همینها تا چند سال دیگر باید وارد متوسطه شوند.
دوباره همین مشکلی که الان برای کلاس ششمیها داریم برای بچههای دیگر هم پیش میآید.
الان همه بچههای روستا که کلاس ششم را تمام کردند باید وارد متوسطه اول شوند ولی
ما مدرسه نداریم. باید به روستای دیگر و دیشموک بروند که راه دور است و خطر
دارد. همین باعث میشود هر سال تعداد ترک تحصیلیهای ما زیاد شود. در این شرایط
چون دخترانها ترک تحصیل میکنند، معمولا در همان سن پایین هم ازدواج کنند.»
یکی از اهالی روستا از
وضعیت دخترش میگوید که دو سال بعد باید به کلاس هفتم برود:« اینجا تعداد اندکی میتوانند
درس را ادامه دهند، اگر وسیله باشد و بچهها را به مدرسه ببرد و بیاورد که بچهها
مدرسه میروند، اما اگر نباشد دیگر امکان ادامه تحصیل ندارند.»
جلوی در خانه ای چند دختر
و پسر مقطع ابتدایی در حال رفت و آمد به خانه هستند، یکی از دختر بچهها از پشت
پرده نگاهی میکند و به سرعت با خندهای پنهان میشود. مادر بچهها از وضعیت مدرسهی
روستا گله دارد:« الان چند تا بچه در روستا داریم که بخاطر نبود وسیله رفت و آمد
مجبور به ترک تحصیل شدند. بچه من هم یکی از آنهاست. همین الان شش یا هفت دختر
روستا ترک تحصیل کردند که کم کم مجبورند ازدواج کنند.»
مرد جوانی جلو می آید که
پدر سه دختر است و دختر بزرگترش امسال کلاس هفتم را شروع کرده است. با خندهای
میگوید:« من به دخترم هم گفتم راه دور است و دیگر درس نخوان ولی گوش نداد...» معلم
به میان حرف می آید و دختری را نشان می دهد. میگوید:« این دختر را می بینید؟ باید
کلاس هفتم میرفت... به مادر و پدرش گفته بود اگر دیگر مدرسه نروم خودکشی
میکنم...الان چهار دختر دیگر هم هستند که مدرسه نرفتند البته این مشکل فقط برای
دخترها نیست و پسرهای ما هم برای همین موضوع ترک تحصیل میکنند، البته تعداد
دخترهای ترک تحصیلی بیشتر است. باید ماشین پیدا میکردیم، چند نفری در روستا ماشین
دارند اما سر صبح با ماشین شروع به کارگری میکنند و شرایط خاصی دارند، خلاصه نمیشود
از هر کسی هم توقع داشت.»
چند تا از مادرها که کمی
عقبتر ایستادند، جلو میآیند و از نداشتن سرویس بهداشتی در همین مدرسه ابتدایی میگوید:«الان
بچههای ما مجبورند یا به شکل صحرایی کارشان را انجام دهند یا بین زنگ، به خانه
بیایند و دوباره به مدرسه برگردند. ما ترس مریض شدن آنها را هم داریم، هر چه باشد
بچه هستند و بدن آنها ضعیفتر از بزرگسالان است...»
وقتی از دختر بچه هایی که
مجبور به ترک تحصیل شدند سوال میکنیم که دوست داشتی درس بخوانی؟ از خجالت لبخندی
می زنند و بعد به چهره مادر یا پدر خود خیره میشوند. پدر یکی از بچهها که حالا
ترک تحصیل کرده میگوید:« اگر خوابگاهی در دیشموک وجود داشت بچهها همه امسال
میتوانستند به مدرسه بروند و حسرت نمیکشیدند.»
///روستای دلی: در انتظار
برای ساخت مدرسه بیشتر
سر ظهر است و هیچ کدام از
اهالی در روستا دیده نمیشوند، با گروه مدرسه ساز موسسه مهر آفرین زمین خاکی روستا
ر ا پیش میرویم تا به مدرسه ی روستای دلی برسیم. ساختمانی با معدود کلاس درس که بچهها برای
شوق مدرسه، با هر چه در توان دارند آماده حضور بر سر کلاس شدند، یکی با دمپایی و
دیگری با کیسه ایی بر روی دوش. روستای دلی، یکی از مناطق اطراف دیشموک است که دانش
آموزانش بعد از دوره متوسط اول راهی جز رفتن به مدارس دیشموک ندارند و برای همین
آمار ترک تحصیلی در این روستا هم قابل توجه است.
از بچههای این روستا که
در مورد شغل آینده میپرسیم، همه دوست دارند معلم شوند، شاید چون تنها افراد موفقی
که تا به حال دیدند معلم های روستا باشند. چند، دختر پسر ابتدایی جلوی دیواهای
حیاط مدرسه کنار هم ایستادند، دندان بیشتر آنها افتاده و همین پایه درسی آنها را
مشخص می کند. مرد همراه بچهها میگوید:« اینجا بچه ها بعد از متوسطه اول باید برای
تحصیل به روستای دیگر بروند و برای همین خیلی از آنها بعد از اتمام دوره دیگر درس
نمیخوانند. همه بچهها در انتظار خوابگاه هستند. در این صورت دیگر مشکلی
ندارند...»
پدر یکی از دخترهای کلاس
اولی که حالا دختر بزرگترش مجبور به ترک تحصیل شده بحث را ادامه میدهد که:« راه
دور است و در زمستان خطر بیشتر میشود، اگر مدرسهی نزدیکی بود یا مثلا خوابگاهی
داشتیم شرایط برای درس بچهها بهتر میشد...»
///روستای لاوه پاتل و
درغک: ظرفیت غیر قابل کنترل مدارس
سگ پیر، در سایهی دیوار
یکی از خانههای روستا خوابیده و بدون هیچ واکنشی به حرکت مرغ و خروسهای صاحب
خانه نگاه میکند. پیرمردی که کنار همین سگ
نگهبان دامهایش ایستاده، با لبخندی میگوید: «همه اینها صاحب دارد، هیچ کدام این
حیوانات در روستا گم نمیشوند.» همان موقع دختر نوجوانش از راه میرسد و ادامه میدهد:«
دخترم همینجا درس میخواند و بعد از تعطیلی پا به پای من کمک میکند، یعنی از
گوسفند و مرغ و خروسها مراقبت میکند...» دختر این پدر تازه تعیین رشته کرده و میگوید:« من دوست داشتم در هنرستان درس
بخوانم، اما اینجا هنرستان نداریم، برای همین الان در رشته انسانی درس میخوانم،
چند نفر دیگر هم بودند که میخواستند هنرستان درس بخوانند، اما آنها هم مثل من
نتوانستند...»
روستای لاوه پاتل به دلیل
وجود دبستان و دبیرستان، محل رفت و آمد بسیاری از دانش آموزان روستاهای دیگر هم
است. موضوعی که دانش آموزان را با چالش ظرفیت کلاس های درس مواجه کرده است. با
گروه موسسه مهر آفرین وارد مدرسهی روستا میشویم تا مدیران مدرسه از چالشهای
آموزشی روستا بگویند و بعد راهی روستای درغک میشویم که آنهم به دلیل نبود مدرسه
در روستاهای اطرافش هر سال با مشکل ظرفیت دانش آموز مواجه است. طبق چیزی که اهالی
میگویند حدود 160 دانش اموز از روستاهای مختلف به درغک میآیند و همین فشار بر
مدرسه بیشتر میکند.
//روستا چشمه خوانی
فیروزآباد: مدرسهای برای کودکان
بچهها پشت نیمکهای جدید
نشستند، اتاقکهای مدرسه هنوز بوی رنگ دیوار را پخش میکند. بچهها از مدرسهای
فرسوده حالا به مدرسهای جدید نقل مکان کردند که موسسه مهر آفرین برای آنها ساخته.
بچهها این مدرسه جدید را دوست دارند ولی دلشان یک زمین فوتبال در کنار مدرسه میخواد
تا زنگهای تفریح در آن بازی کنند، شبیه همان زمین در مدرسه قبلی. حالا یکی یکی
کتابهای درسی را باز میکنند و معلم با بچههای پایههای مختلف در کلاس تمرین را
شروع میکند.
یکی از معلمها به میزان
ترک تحصیلیهای روستا اشاره میکند:« اینجا فقط مدرسه برای مقطع ابتدایی داریم،
برای همین خیلی از بچهها بعد از اتمام ابتدایی دیگر درس نمیخوانند و شرایط
اقتصادی و فرهنگی مردم هم روی این ماجرا خیلی اثر دارد. الان خیلی از بچهها حتی
پول کتاب درسی اول سال را هم نداشتند...»
///روستای امیر شیر خوان:
مدرسه با ساختمان جدید
وارد این روستای کوچک که
میشوی مدرسهای با چند کلاس کوچک، که مهر آفرین ساخته خودنمایی میکند. چند کارگر
در حال رنگ نهایی دیوارهای آن هستند و قرار است این مدرسه تازه ساخت جایگزین مدرسه
ابتدایی فرسودهی روستا شود. یکی از بناهای روستا میگوید:«این مدرسه تا چند روز
دیگر تکمیل میشود و بچهها از مدرسه فرسوده بیرون میآیند و اینجا درس میخوانند...اما
اینجا مدرسه برای متوسط اول و دوم ندارد. بچههای خود من برای درس خواندن به
روستای دیگر میروند که زمستانها من همیشه ترس جاده را دارم...»
داخل روستا پسر بچهای
کنار درخت پیری نشسته، که حالا کلاس سوم ابتدایی را شروع کرده، مادرش از دختر و
پسر بزرگترش میگوید که هرروز برای تحصیل از روستا بیرون میزنند و گاهی برای مسیر
طولانی، تا دو هفته در خانه اقوام میمانند و به خانه برنمیگردند. میگوید:«دوست
داشتم بچه کوچکترم را پیش دبستانی ثبت نام کنم اما این اطراف هیچ کجا نیست، خیلی
دنبالش گشتم، اما تا الان پیدا نکردم....»
دیدگاه ها
بیشتر بخوانید