دست سخاوت،مرهمی بر دردهای یک مرد

دست سخاوت،مرهمی بر دردهای یک مرد | 0 دیدگاه | سه شنبه ۳۰,شهریور,۱۳۸۹ | 1347 نفر

یک ماهی می شود که با مجموعه مهرآفرین آشنا شده ؛ داستان زندگی اش را از زبان مددکار مجموعه شنیده ام . باورش برایم کمی سخت است ، اما حقیقت دارد در مهرآفرین کمتر خانواده ای پیدا می شود که مرد خانواده ،  زن و کودکان خود را رها نکرده باشد!
اما ولی الله نه تنها خانواده اش را ترک نکرده که حتی  تمام زمان خود را صرف پرستاری از همسر بیمارش نموده است . بغض سنگینی راه گلویش را بسته ، هر جند دقیقه یکبار مهلتی می خواهد تا نفسی تازه کند.
-    خودم 36 ساله هستم و اکرم ( زنم ) 33 ساله ، سه تا بچه داریم تا سال گذشته راحت و بی دغدغه با هم زندگی می کردیم  که یکباره نمی دونم این بیمار ی از کجا سر و کله اش پیدا شد که زنم و از پا انداخت، هزار تا دکتر بردمش اما حرف همه یکی بود ، اکرم سرطان سینه داشت . !!! خدا می دونه که چقدر نذر و نیاز کردیم ، مادر پیرش چقدر به درگاه خدا دعا کرد و خواست که به این سه تا بچه رحم کنه اما انگار این تازه اول داستان بود .
بی صدا اشک می ریزد ، این اولین باری است که در تمام طول زندگی 27 ساله ام گریه ی مردی را به خاطر مشکلات زندگی اش می بینم . به سختی بغض خود را فرو می برم ، باید به  او امید دهم این اولین وظیفه ی من است ، باید آرامش کنم ، " خداوند پاداش کار بزرگت را به تو خواهد داد ، چه اکرم بماند و چه برود تو کار بزرگی انجام دادی " آرام می شود و لبخند کم رنگی گوشه ی لبش می نشیند.
-    اکرم توی بیمارستان فیروز آبادی عمل شد ، و دوره های شیمی درمانی آغاز شد . همزمان با شیمی درمانی رادیو تراپی هم تجویز شد.
متخصص رادیو تراپی با یک اشتباه باعث شکل گیری یک زخم کوچک عفونی داخلی می شود و یکباره زخم بزرگ عفونی در ناحیه ی لگن اکرم به وجود می آید  به همین دلیل شیمی درمانی وی به مدت 5-4 ماه قطع می شود و سرطان به سرعت در کل بدن وی پخش شد.
-    زخم بسترش را در بیمارستان شهدای هفتم تیر عمل کردیم ، بهتر شد اما خوب نشد ، در حال حاضر در خانه از وی مراقبت می کنم هر سه روز یکبار 000 /20 تومان هزینه ی پانسمانش می شود که خدا می داند با هزار سختی و بد بختی تهیه اش می کنم.
سر طان استخوان های اکرم را درگیر کرده و مشکلات زیادی را برای وی و خانواده اش به وجود آورده ، ولی الله می گوید :
-    10 ماه است که زمین گیر است و حتی قادر به انجام کارهای شخصی اش نیز نمی باشد ، چند بار در حین جابجائی چندین نقطه از بدنش ( کتف ، زانوی پای چپ و دست)  شکسته است ، اما درمانی ندارد به جز استفاده از داروهای گران قیمتی که دیگر توان خریدش را ندارم و تا به امروز نیز 18-17میلیون مقروض شده ام .
اکرم برای تسکین درد های طاقت فرسایش چاره ایی جز خوردن داروی زولدا ( xeloda) که آن هم تمام سیستم گوارشش را بر هم می زند ندارد .
-    هر 14 روز باید دارو هایش را بخرم000/312 تومان هزینه ی زولدا می شود و 200/18تومان هم هزینه ی دارویی است که باید هر 14 روز یکبار برای تعادل سیستم گوارشش تهیه کنم می شود.
پزشکان سال گذشته اکرم را جواب کرده بودند و اعلام کردند که وی تا یک ماه دیگر بیشتر زنده نمی ماند اما ، تا کنون زنده است و نفس می کشد. شاید برای زنده ماندش نتوان کاری کرد که صد البته معتقدیم مرگ و  زندگی تمام بندگان در دست قادر متعال است  ، اما می توان با کمک به موقع از درد و رنج جانکاهی که تحمل می کند کاست .

21 شهریور است در دفتر کار خود مشغول نوشتن  زندگی نامه ی ولی الله و خانواده اش هستم تا شاید بتوان با قرار دادن آن در وب گاه موسسه از فرشتگانی در هیئت یاور برای تسهیل درد این  خانواده ی دردمند کمک خواست به آن امید که درخواستمان بی پاسخ نماند.
در همین حال و هوا هستم که تلفن اتاقم زنگ می خورد ، خواهرم است ( فاطمه دانشور ) ، از خیری با نام آقای مختاریان می گوید ، نامش را نشنیده ام ، چندین بار با شماره ی همراهش تماس می گیرم ، کسی پاسخ گو نیست !! احتمالاً باید از آن دسته آدم های پر مشغله ایی باشد که شماره های ناشناس را پاسخ نمی گویند . با آقای ذاکری ( نماینده ی مهرآفرین در بندر عباس) تماس می گیرم هماهنگی های بعدی را با ایشان انجام می دهم.ساعت 2 بعد از ظهر است مجدد با آقای مختاریان تماس می گیرم ، صدای مرد جوانی است  ، از کار بزرگی که می خواهد انجام دهد می گوید: "دو هزار دست لباس را می خواهم به مهرآفرین اهدا کنم ، برایتان از بندر به تهران ارسال می کنم"هنوز متعجبم که باز می گوید : " برای جهیزیه ی عروس هایتان وسایل چوبی ( تخت ، مبل و .. ) تهیه می کنم و به تهران می فرستم "
تشکر می کنم هرچند زبانم قاصر است. چند ساعتی بعد مجدد با ایشان تماس می گیرم ، تمایل دارند به تعدادی از خانواده ها کمک کند، از ایشان در خواست می کنم مشخصات خود را جهت تکمیل فرم مخصوص ارائه نمایند ، به شدت متعجب می شوم وقتی سال تولدشان را می شنوم  ،1361!! یعنی 28  سال، چه دل بزرگی دارد این مرد جوان ، چه دستان سخاوتمند و بخشنده ای . . . چه می توانم بگویم جز آن که خداوند گفت " از اموالتان آشکارا و نهان انفاق کنید که خداوند چندین برابر آن را باز پس خواهدداد و وعده ی خداوند حق است "
مهرآفرین را وکیل خور قرار می دهند تا خانواده های نیازمند را به ایشان معرفی کند تا به قول خودش وظیفه ی انسانی اش ر به جای آورد ، طی یک نامه مشخصات میلاد و ولی الله را برایشان ارسال می کنم و ایشان بی درنگ می پذیرند تا از این دو خانواده حمایت کنند ، لحظه های دل انگیز اذان است وقتی که تماس می گیرد و شیرین ترین خبر این یک ماه اخیر را می دهد. و البته این آخر ماجرا نیست ایشان می پذیرند حمایت از سه خانواده ی دیگر راهم بر عهده بگیرند.
خداوند مهرآفرین نگهدارشان باد.

دیدگاه ها

بیشتر بخوانید

نظر شما چیست؟