کمکم کن

شماره ۱۰ - برای نفس های به شماره افتاده ات

پوران خانم به دیوار روبه رو زل زده، نمی تواند سرش را برگرداند و نگاهم کند، دخترش می گوید:« مادرم شبیه آدم آهنی شده خاله» در حالی که سعی می کند چشم هایش را سمت من بچرخاند می‌گوید:«ببخشید بی ادبی نباشه گردن من دیسک شدید داره، طوری که نمی تونم تکونش بدم، دکتر گفته باید عمل بشه، من اما همه کاری که از دستم بر میاد، اینکه با پارچه ببندمش تا ببینم خدا کی کمک می‌کنه» حرف که می‌زند انگار پرنده‌ای زخمی توی سینه‌اش نفس می‌کشد. جمله دوم را گفته و نگفته، به سرفه می افتد و رنگش کبود می شود. دکترش گفته یک غده اندازه گردو توی سینه اش جا خشک کرده و در حال رشد است. ...مشاهده متن کامل

کمک های جمع آوری شده تا این لحظه 163520000 ریال
sssss

شماره ۱۱ - تیغ روی رگش بود و خانه می چرخید!

قطره‌های خون روی آینه شکسته شتک زده بود.رنگش پریده و لب‌هایش خشک بود. جمیله سراسیمه خودش را به اورژانس رساند و فریاد زد:« به دادم برسید بچه‌ام داره می‌میره! رگش را زده!» پانسمان تمام شد و رضا را به بخش کودکان منتقل کردند. دکتر، سری تکان داد و گفت: خودکشی بچه ۹ ساله آخرالزمان است! جمیله اشک‌هایش را با گوشه مینای عربی‌اش پاک کرد و گفت:«بچه‌ام همیشه سردرد داشت! می‌گفت ‌انگار موجوداتی توی سرش راه می‌روند! گاهی حتی سرش را به دیوار می‌کوبید و با خودش حرف می‌زد. ۸ ساله که بود روی خودش بنزین ریخت اما قبل از کبریت کشیدن، همسایه ها نجاتش دادند. دکتر می‌گفت باید از سرش عکس بگیرید و حداقل ۱۰ جلسه پیش روانشناس ببرید. روم سیاه! نتونستم ببرم، اینم شد نتیجه اش»...مشاهده متن کامل

کمک های جمع آوری شده تا این لحظه 418994000 ریال
sssss