اخبار سفیران مهرآفرین
در جریان تازه های مهرآفرین باشید
فاطمه معتمد آریا ؛ سفير هميشگي مهرآفرين
آورده اند ؛ آنگاه که خداوند «مهر» را میآفرید ، فرشتگان ساز میزدند و هلهلهای برپا بود درعرش...
آورده اند ؛ آنگاه که خداوند «عشق» را میآفرید ، فرشتگان نماز میخواندند و شور و شعور نیایش بود در عرش...
گفته اند ؛ آنگاه که خداوند «بخشش» را میآفرید ، فرشتگان نیاز دلدادگیشان را با باران تقسیم میکردند در عرش...
اما امروز این جا ، در این گوشه دنیا ، با نام تهران ایران ، در این گمگشتگیهای من و ما ، در این حواسپرتیهای شلوغ و پر سر و صدا ، در این حیرانگی چشمها و قلبها ، در تجمع بدون محکمه و بیرنگ دود و آهن ، در این بی پروایي سایههای بی نور ، و در این جاودانگی تلخي هاي شب ، خداوندگار عالم ؛ فرستادگاني آفریده است برای جاودانگی همه «مهر» اندیشان ؛ كساني كه قرارست با دستهایي کوچک و بزرگ بيايند ؛ با پوستهای نرم و ترکخورده ، با چشمانی روشن و زلال و اقیانوس دیده ، و پراميد و اميدوار و البته مهربان ؛ بيايند و باشند ؛ كه مي آيند و هستند ؛ قرارست براي ما ، براي سرزمين بزرگ ما ، و تنهايي انسان هاي تنها بهانه اي باشند براي حركت ، حركت به سمت همدردي ، به سوي هموندي ، و به مقصد روشني ؛ براي مهر ، براي مهرباني ، مهرورزيدن اين واژه مظلوم روزگار ما ؛ براي جايي كه گويا مقدر مي شود ، شده است تا با نفس هايشان ، نگاهباني كنند از آن حقيقت لايزال ...
برای آینهگی ستاره و ماه ؛ و برای اینکه یادمان باشد و بماند تا یاد همدیگر بیندازیم که درگوشهای از اين دنياي خراب ، چشمی ، قلبی و دستی هنوز هست ، این جا و آن جا ، كه دستگيري كند ، خدا هست و مینویسد و میخواند و میآفریند ؛ جان را ، مهر را ، عشق را ، و لحظه هاي ناب گذشت را.
«مهر آفرین» میخواهد در این ترنم ، به ادامه تمنای تماشای خداوند بنشیند و همگام با ديگر «مهر آفرینان» ، سفارت «عشق» ، «مهر» و «بخشش» را بر پا کند.
این سفارتخانهها ، صد البته كه سفیرهایی دارند ، شعرخوانان و شعربافان شور هستی ، كه نازداران دردانه آفتاب و ماه اند.
نخستين شان ، سفير مهرآفرين بانو فاطمه معتمدآريا است ، او دو سالی هست که عاشقی را در این طرب شور و شعور ، پیمانه پیمانه با ابرهای پیوسته و پرباران گره میزند ، و در کنار «مهر آفرینان» خانهای آفریده از مهر؛ او دو سال است به عنوان سفیر فرهنگی مهرآفرین کم نگذاشته و مانده و رفته و آمده است تا باشد جایی که فکر کنیم هستیم و زندگی میکنیم و دیگ سیاه شب را هم نمیزنیم.
او امسال با بهار جدید ، در همسایگی شکوفههای گیلاس ، روی پلک لطیف گلبرگ ، پیش دست شبنمهای سبز باران ، وقتي كه قرار كرده است تا هميشه در كنار مهرآفرين بماند ، همراهاني جدید خواهد داشت ، همراهاني که در خانه «مهر آفرین» گرد هم میآیند تا به یاری خداوند و همت عاشقانه «مهر آفرینان» ، شیشه شب بشکنند و ریشه درد بخشکانند و خط بزنند دفترها را از فقر ؛ و طراوت بخشند جان ها را از مهر.
جنس هر سه یار جدید مهرآفرين دریاییاست ، چرا که هرکدام نسبتهایی با دریا دارند ؛ یکی «مهر» میخواند و ساز «آشتی» مینوازد و پولک پوست پلک اش با دریای شعر و شعور و شفاعت همخوان است ... ؛ و دیگری پیمان بسته با دریا و آسمان تا مشق پهلواني كند ؛ و آن یکی بدون توضیح احتمالا همخانه پری دریایی است و در خانهاش ستاره میسازد با «عشق» ستارههای دریایی....
دیدگاه ها
بیشتر بخوانید